- ۲ نظر
- ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۰
پول برای خوشبختی لازم است اما کافی نیست و بیپولی برای بدبختی لازم نیست اما کافی است!
شب شده بود و آنجا دیگر هوا طوفانی (باد و باران) بود. توی پمپ بنزین بعد از تفکرهای فراوان به این نتیجه رسیدیم که ماشین را همینجا بگذاریم و برویم! رفتیم و پشت پمپ بنزین پارک کردیم و بعد از رفیق شدن با یکی از پمپچی ها سوییچ را به او دادیم. و توی پمپ بنزین منتظر ماشین عبوری تا یزد شدیم.
یک معتاد اگر یک هفته چیزی مصرف نکند، اما بعد از یک هفته مصرف کند، باز هم میشود یک معتاد. اگر یک سال هم نکشد، از اولین باری که کشید باز هم برمیگردد به همان نقطه ی قبلی! اگر ده سال هم باشد همین است...
من اینقدر خماری کشیده ام؛ اینقدر ضجه زده ام؛ اینقدر درد کشیدهام تا که از فکرم، از خونم و از گوشت و استخوانم بیرون بکشمت. تو که خود میدانی افیون منی؛ چرا میخواهی با هوسِ حتی یک بار، یک ذره و یک لحظه چشیدنت، دوباره هرچه رشتهام را پنبه کنی؟
من اگر دوباره بچشمت میشوم همان که بودم. میخواهی؟ من تسلیمم...
راستش اول ها که در بحبوحهی یک خبر جنجالی ناگهان کسی اظهار نظر میکرد که: "ای آقا! این خبر را عَلَم کردهاند که اذهان عمومی از فلان مسئلهی مهم تر منحرف شود!" بسیار جالب و هوشمندانه به نظر میرسید. و گوینده یک سر و گردن از بقیه عاقل تر و با تجربه تر مینمود. اما حالا اوضاع فرق کرده است! حالا چنین اظهار نظری تا حد یک "غر زدن شوهر عمهای" پایین آمده است چون در واقع دردی را دوا نمیکند!
حالا که هر روز خبر جدیدی میشنویم و اتفاق ها پشت سر هم و رگباری به صدر اخبار میآیند و حادثه را با حادثه و حاشیه را با حاشیه روشن میکنیم، دیگر کار خزی است که وسط هر بحث بگوییم "این برای منحرف کردن اذهان عموم است." و "واقعا مشکل ما این است؟" و ...
شاید همچنان نشود دولت مردان داخلی و خارجی را تبرئه کرد که از قدرت رسانهها برای پرداخت بیش از حد به یک موضوع و کمتر از حد به یک موضوع دیگر و در نتیجه جا به جایی اولویتهای مردم استفاده میکنند. اما واقعا دورهی رسانههای یک طرفه ای مثل تلوزیون دارد سر میآید.
امروزه ماهیت رسانهها باعث شده حتی اتفاقی که قبلا به روزنامه ها هم درز پیدا نمیکرد اکنون به سرعت به صدر اخبار میرسد. یک اقیانوس از اخبار و اطلاعات جاری است. و این بار گردانندگان آن منحصر به اصحاب قدرت نیست. خود ما هم اگر سیاستگذار اصلی گردش رسانهای اخبار نباشیم، دست کم به خاطر نقشی که در انتشار و پرداختن به آنها داریم میتوانیم بسیار موثر باشیم و هستیم.
پس این ما هستیم که باید ضمن توجه به این که هر خبری بالاخره اهمیت خودش را دارد، و ضمنعدم اصرار به خفه کردن اخباری که برایمان مهم نیست، به پرداختن هرچه بیشتر و بهتر مسائل مهم و راهبردی بپردازیم.
امروزه هر شخص در گوشی خود یک رسانهی فعال دارد. ما چگونه برای رسانهمان سیاست گذاری میکنیم؟
قبلا در مورد یاسی اشکی و واکسن hpv خیلی مختصر صحبت کرده بودم و وعدهی پست مفصل تر دکتر میم را داده بودم. خب پس بی مقدمه ارجاعتان میدهم به پست مربوطه. پست خوبی است. هرچند نکات بیشتری را میشد گفت که دکتر صلاح ندیده و خوب هم صلاح ندیده است!
قال علی آقا کریمی: "لطفا همتون این پست [پست رو/ پستو] بزارید[بذارید] توی پیجتون ….بیایید تا 1 ماه چیزی از بازار نخریم نه طلا [نه تو رو خدا بذار بخرم] نه ماشین[اینو دیگه نمیتونم باید هر هفته بخرم!] نه هر چیزی که گرون شده.. [یعنی همه چیز!] بیاید واسه یه بار همه با هم اتحاد پیدا کنیم و چیزی نخریم (وات؟؟؟ چیزی نخریم؟؟؟) مثل بقیه کشورها (کدوم کشورا مثلا؟) که چیزی گرون میشه نمیخرن تا مجبور بشن (دقیقا کیا؟؟) جنسارو ارزون کنن (جنس مگه ارزون کردنی یا گرون کردنیه؟!) ..ایرانی هستی این پست بزار…همتون حمایت کنیدتا دست دلال و دزدا ببره از این مملکت…"
حرفهای زیادی میشود در این مورد زد که بنده فقط به همانهایی که توی پرانتز گفتم بسنده میکنم و بقیه را به اقتصاد خوانده ها میسپارم! بیشتر از این هرچه بگوییم و این نوع نگاه را مسخره کنیم از بار طنز ماجرا کم میشود! فقط بعد از خواندن این پست و بازنشرهای پر تعدادش توسط دوست و آشنا، به این فکر کردم که واقعا حق ما است که در قحط الرجال این مملکت، کسانی به سبب این که خوب "یه پا دو پا" میزدهاند بیایند و برای ما نسخه بپیچند!
آقای کریمی. این دفعه را اشتباه زدی! با تمام علاقهای که به شما دارم و نشان دادهام!
ترس این را داشتم که ماشین بترکد یا آتش بگیرد. در به سختی باز شد و پریدم بیرون. چند متری از ماشین دور شدم. خبری از خطر نبود. فقط یک طرف ماشین از گلگیر عقب تا گلگیر جلو به طور کامل مورد عنایت گارد ریل قرار گرفته بود. بعد دیدم جای ماشین بد است و جاده دو طرفه و سر پیچ. گفتم ماشین را جا به جا کنم. خوشبختانه راحت روشن شد. با این که دو تا لاستیک ترکیده بود ۱۰۰ متر جا به جایش کردم.
چند تا عکس گرفتم و فرستادم برای برادرم که فسا منتظر من بود. زنگ زد و گفت خسته نباشی! خودت طوریت نشد؟ ...
با خواندن این پست از آقای دکتر کنجکاو شدم بروم برنامه ماه عسل را که قبلا مخاطبش بودم اما حالا حوصلهام نمیکشد ببینمش را توی اینترنت پیدا کردم و دیدم: قسمتی که یاسمن اشکی یا همان یاسی اشکی مهمان این برنامه بود.
رنگ و لعاب خوبی داشت این قسمت. یک دختر جوان با لهجه و بیانی شیرین که از دم مرگ رهایی یافته و با نذر و نیازی که از ینگه دنیا میکند مبنی بر آگاه سازی مردم سرزمینش، از بین صدها نفر بیمار مشابه محکوم به مرگ، مانند ابراهیم از میان آتش نجات مییابد تا ناجی ما هم باشد.
اما راستش در خلال برنامه هرچقدر تمرکزم را جمع میکردم نمیتوانستم روایت یاسی اشکی از داستانش را با زمان مطابقت دهم. سنی که به بیماری مبتلا میشود، مدتی که با این بیماری در ایران دست و پنجه نرم میکند، مدتی که با بیماری خارج از ایران درگیر است، مدت زمانی که با وجود بیماری درس خوانده و دانشگاه رفته و کار کرده و مستقل شده، مدتی که طول میکشد یک پزشک بیماریاش را تشخیص دهد، مدت زمان درمان بیماری، و نهایتا زمان رهایی اش از بیماری. اگر همهی اینها را در نظر بگیریم نمیتوانیم یک قصهی منسجم را روی ریل زمان سوار کنیم و چند سال کم یا زیاد نیاوریم! (شما چنین چیزی حس نکردید؟)
برای همین با وجود این که تحت تاثیر این برنامه قرار گرفته بودم، کمی به حقایق مطرح شده در آن شک کردم. دوست دارم دربارهی یاسی اشکی و کمپین (های) او اطلاعت دقیقتری داشته باشم.
برای روشن تر شدن برخی حقایق احتمالا باید منتظر پست تکمیلی آقای دکتر باشیم و اگر من هم به نکتهی قابل ذکری رسیدم در یک پست جداگانه با شما در میان میگذارم. لطفا شما هم اگر به اطلاعتی رسیدید که احساس کردید اهمیتی دارد من را در جریان بگذارید. پذیرای نظرات شما هستم هرچند فعلا نظرات تایید نمیشود.