- ۲ نظر
- ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۷:۴۴
میدانی؟ من اگر به خودم باشد دوست دارم شب را بیدار بمانم. اما آدم نمیتواند هرگز نخوابد. خواب نیاز آدمهاست. بعد که میخوابم، اگر به خودم باشد هیچ دوست ندارم از خواب بیدار شوم. اما صبح، آخر از راه میرسد. باید بیدار شد.
تو برایم خواب شب بودی. من هیچ نمیخواستم غرق ات شوم. اما بعد که شدم، دیگر هیچ نمیخواستم تمام شود.
اما آخر، صبح رسید و تمام شدی. تو خواب شب بودی. و آخ که چه خواب شیرینی...
خیلی راه سختی در پیش رو دارم تا به شرایط تازه پیش آمدهام عادت کنم و به مشکلات زیادش غلبه کنم. اما امید دارم خیر باشد.
شرایط تازه پیش آمده چیست؟ از این عنوان کلیشهای مطلبم شاید بشود حدس زد! خلاصهاش میشود این که بالاخره با تهران خداحافظی کردم و برگشتم. بازگشت دائم به وطن پس از تقریبا ۸ سال!
وقتی دیدم برگزار کنندهی آزمون برخلاف دفعهی پیش خود دانشگاه شیراز نیست تعجب کردم؛ هرچند به تعداد شرکت کنندگان در آزمون استخدامی و که از هر کدام گرفته میشود فکر کردم حق دادم که شرکت های ریز و درشتی تشکیل شوند وآزمون استخدامی را برای نهادهای مختلف برگزار کنند.
اما وقتی برای شرکت در آزمون رفتم فهمیدم خصوصی صدام شدن همیشه هم خوب نیست! از شرایط برگذاری بگویم که یک ربع بعد از شروع آزمون هنوز منبت دنبال جای خود میگشتند؟ یا از گوشی و کیف دست و... که با خودمان سر جلسه بردیم چون هیچ فکری برای امانت گیری اش نشده بود؟ یا از سوالات تخصصی که یک سوم آناز منبعی بود که جزو منابع اعلام شده برای آزمون نبود؟ یا از دو منبعی که هیچ سوال ی از آنها نیامده بود؟ از مقاومت مصالح و طراحی اجزا که جزو منابع آزمون بود هیچ سوالی نیامده بود در حالی که از دینامیک که جزو منابع نبود ۱۵ سوال آمده بود!
خیلی آزمون بدی بود. و من ضربه آخر را وقتی خوردم که نیمی از همان سوالات تخصصی که از منبع بود را هم وقتی حل میکردم یا داده ناقص بود یا جوابی که مطمئن بودم درست است در گزینه ها نبود! بگذریم از این که دو تا سوال ۶۲ بود که جفتش را هم حل کرده بودم و یکی اش حذف شد!
واقعا من نمیدانم با این آزمون چطور میخواهند افراد را سنجش کنند؟! مگر این که بپذیریم نیروها از قبل انتخاب شده و آزمون صوری بوده!
ما چرا از پس انجام ساده ترین کارها هم بر نمی آییم؟!
آخر این دردم را به که بگویم که نمیدانم دردم را به که بگویم؟ همیشه محافظه کار بوده ام. دوستی اگر بهترین قسمتش درد دل باشد، من آن بیچارهای هستم که خودم را از آن محروم کردهام فقط برای این که همیشه در نظر دوستانم آدم خوبی باشم. یک شخصیت پرفکت! همین الآن هم اینجا نمینویسم که این روزها چه بر من گذشته و میگذرد، برای این که وجهه ام خراب نشود! این وجهه کجا میخواهد دردی از من دوا کند نمیدانم!
گلایه آیتالله نوریهمدانی از بیتوجهی مسؤولان به حرامبودن گرفتن دیرکرد در بانکها
🔹آیتالله نوریهمدانی در دیدار رئیس دفتر رئیس جمهور: یکی از مسائلی که مایه رنجش ماست و بارها آن را به انحای مختلف به مسؤولان گوشزد کردهایم مسئله حرام بودن اخذ دیرکرد در بانکهاست اما توجهی به آن نمیشود.
________
پی نوشت: خدا کند هیچ انقلابی پیروز نشود. که اگر بشود انقلاب کنندگان به قدرت میرسند؛ مصلحت اندیش میشوند؛ جای تهدید به مبارزه، ملتمسانه خواهش میکنند؛ مخالفتها سطحی و صوری میشود و در نهایت «مبارزه» تبدیل میشود به «گلایه» !
امروز خبر رفتن دوتا از دوستان دوران کودکیام را شنیدم. یکیشان در دوران راهنمایی و دبیرستان هم مدرسهای ام بود ودیگری دوران ابتدایی هم بازیام. یکیشان رفت که ۷سال امریکا دکتری بخواند. دومی خودکشی کرد. خدا کند این که خودکشی بوده شایعه باشد...
فکر میکنم ۲۷ ساله بود. نامزد هم داشت. بچهی آرامی بود. و از آنهایی بود که پدر و مادرش توقع داشتند همیشه پرفکت باشد! کلاسهای فوق برنامه برود.کاملاً مؤدب و کاملً موفق باشد...
بچهی خوبی بود. به تعداد موهای سرم خانهشان رفته بودم. پدرم و پدرش در جبهه همسنگر بودند اگر اشتباه نکنم.راستش خیلی وقت بود از او بیخبر بودم. پس آنقدری که میشد حالم خراب باشد نیست. مثل حسی نیست که بعد از شنیدن خبر مرگ یکی از همکلاسیهایم که از ۵ سالگی تا ۱۸ سالگی حداقل ۸سالش را همکلاسی بودیم و در ۱۸ سالگی خانهشان منفجر شد. و من تهران بودم که پیامک رسید: «امین لاله» مرد.
حس دوگانهای است. حس این که خدا وقتی من داشتم با بازی میکردم میدانسته بیست سال بعد او خودکشی میکند و من برایش توی وبلاگم پست میگذارم! حس این که الان که با هم این نوشتهها را میخوانیم خدا میداند کداممان چگونه به انتهای این مسیر میرسیم و بقیه چطور با آن برخورد میکنند.
مرگ چیز غریبی است.
فاتحهای بخوانیم که خدا از سر تقصیراتمان و تقصیراتش بگذرد.