دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۱۰۷ مطلب با موضوع «دیدگاه (نظرات و افاضات)» ثبت شده است

یک شخص ناشناس، معمولا دختر، در اینستاگرام شما را فالو میکند. می روید ببینید کیست؟ خب پروفایلش شخصی است. باید درخواست فالو بدهید تا ببینید عکسها را. درخواست میدهید و فردا که اکسپت شد شاید باز بروید نگاه کنید شاید هم نه. اما اگر قبلش دقت کنید می‌بینید که مثلا ۱۲هزار تا فالوئر یا همان دنبال کننده دارد! آن هم کی؟ یک دختر مثلا ۱۷ ساله! چطور؟! با همین روش فالو کن تا فالو کنم (و خنده دار است خصوصی کردن پیجی که ۱۲هزار بیننده دارد! فقط به قصد کنجکاو کردن و فالو گرفتن!) 

آنوقت ما وبلاگ نویسهای بیچاره مطالبمان چقدر مخاطب دارد؟! خودتان میدانید!

بله عزیزان دلم! اینگونه دنیایی است که مطلب یک بچه، در حال خوردن کیک کاکائویی، با زیرنویس «من خعلی شکمووووئمممم» ده هزار لایک می‌خورد و آنوقت بلاگرهایی بیچاره که تولید مطلب می‌کنند و اتفاقا خیلی خوب هم تولید مطلب میکنند و گاه واقعا قوی و قشنگ می‌نویسند مطالبشان به ندرت چندصد بار دیده می‌شود!

وا وبلاگ نویسیا !

  • مصطفا موسوی

ما متوسط ها با مذهبی های متعصب که صحبت میکنیم، خود بهتر بینی او تفاخر ز تک تک کلماتشان معلوم است. به طوری که خود را بهشتی و بقیه را یک مشت گمراه مفلوک می بینند. با به اصطلاح روشنفکر ها که صحبت میکنیم، خود برتر بینی و تمسخر از تک تک کلماتشان پیداست. به طوری که خود را عالم با خرد و بقیه را یک مشت ساده ی احمق گول خورده می بینند.



قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین


میترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بیخبران راه نه آنست و نه این


خیام

  • مصطفا موسوی

عشق مثل مرگ است؛ تا وقتی تجربه اش نکنی محال است بفهمی چگونه است. و وقتی تجربه اش کردی، این که چه بود و چگونه بود دیگر به دردت نمی خورد! تو دیگر مرده ای!


*عنوان از حافظ

  • مصطفا موسوی
من فکر می کنم با همه ی ادعای اختیارشان،
آدم ها حداقل از سه چیز ناگزیرند:
                                  تولد،مرگ، و عشق.
  • مصطفا موسوی

آدم ها اکثرا می ترسند. حتی شما دوست عزیز. اما این که خوب است یا بد است...

مثلا اگر از مردم ترسیدید و از خدا نترسیدید، ای وای! ریا کار و کافر شده اید. اگر از خدا ترسیدید و از مردم نترسیدید، آخ جان! مومن شده اید. اگر نه از مردم ترسیدید و نه از خدا. بدانید که زبانم لال بی آبرو شده اید.و اگر هم از جهنم ترسیدید بدانید که متاسفانه پیر شده اید!

همینطور اگر از تنهایی ترسیدید بدانید عاشق شده اید و اگر از گریه کردن ترسیدید بدانید مغرور شده اید و الی آخر...

آدمیزاد را می شود از ترس هایش شناخت.

  • مصطفا موسوی
از ویژگی‌های خاص ایام امتحانات این است که آدم به جای نشستن پای اینترنت و موبایل و فیلم و ... مجبور می شود یک جای خلوت بنشیند که عملا خودش باشد و خودش. و ماحصل این خلوت، هجوم انواع افکار و تخیلات به ذهن آدم است! من خودم به شخصه خیلی از نوشته‌ها و شعر‌هایم را مدیون این ایام هستم. البته همیشه فکر و خیال‌هایی که ذهن آدم را مشغول می کند به لطافت شعر نیستند و گاهاً خیلی هم مسخره و خنده دار می شوند! مثلا یکی از سوال‌هایی که این توی همین روز‌ها ذهن مرا به خودش مشغول می‌کند این است که چرا می گویند حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود؟ در حالی که اگر بچه‌ای زبانم لال حلال زاده نباشد باز هم مادرش همان و بالتبع دایی‌اش هم همان دایی است! پس حلال‌زاده بودن این وسط چه تأثیری می‌گذارد؟! ممنون می‌شوم اگر پاسخ را می‌دانید با ادله‌ی محکم بیان کنید بلکه ذهن ما هم آزاد شد. با تچکر :|

بعدا نوشت 2 : دوستان! دوستان من! مشتلق بدهید. ما در این ماجرا تنها نیستیم! این یک ، دو ، سه ، چهار عکس را ببینید!
بعدا نوشت 2 : تنها جوابی که به ذهنم زد و کمی به واقعیت نزدیک بود این بود که خدایی نکرده حلال‌زاده نبودن یک پسر از لاابالی بودن مادرش نشأت می گیرد و احتمال این که مادر خودش هم حلال‌زاده نباشد بیشتر می شود. و همانطوری که می دانید اگر مادر حلال‌زاده نباشد ژن مشترکی با برادرش نخواهد داشت و بچه به دایی اش نمی رود! خب فکر می‌کنم کمی به حقیقت نزدیک شدیم!  اما نمی‌خواهم این بحث را ادامه دهم چون شنیدن این کلمه حس منفی می دهد!
  • مصطفا موسوی

همیشه وقتی می خواهید چیزی بنویسید، جوری بنویسید که کسی که شما را می شناسد، از بین ده ها نوشته ی بی نام، نوشته ی شما را تشخیص بدهد. وقتی میخواهید کادو بدهید، جوری باشد که در یک جشن بزرگ هم اگر همه ی کادو ها بی نام باز شدند کادوی شما قابل تشخیص باشد. همیشه جوری با دوستانتان حرف بزنید که یک پیامک ناشناس هم برایشان فرستادید بتوانند تشخیص دهند از سمت شماست. همیشه جوری عشق بورزید، جوری شعر بگویید، جوری بخندید و حتی جوری بد و بیراه بگویید که امضای شما را داشته باشد. خاص شما باشد.

همینطور جوری زندگی کنید که اگر در دست نوشته های یک نویسنده ی گمنام مراکشیِ مقیم بنگلادش هم یک داستان از یک زندگی خواندند، بتوانند تشخیص بدهند که از زندگی شما الهام گرفته شده باشد.

دنیا هفت میلیارد جمعیت دارد و بارها از این هفت میلیارد ها روی آن آمده اند و رفته اند. زمین به اندازه ی کافی آدم تکراری به خودش دیده. به اندازه ی کافی آدم متوسط را خاک کرده. بیایید هرکداممان خاص باشیم. خوب و خاص. خطر کنیم و برای قیمت پیدا کردن قیامت کنیم. خدا به اندازه ی کافی ابتکار دارد، جلوی شکوفایی ابتکار خدا را نگیریم...

  • مصطفا موسوی