دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

قبلا که خشک سالی نبود از وقتی پسته ها مغز میکردند تا وقتی چیده میشدند نیاز به نگهبانی شبانه روزی داشتند چون باغ ما در منطقه ی نا امنی واقع شده است. اما میگویند "علت میرود و عادت نمیرود." حالا هم که خشکسالی شده و محصولات در حدی نیست که دزد بزند، نه ما عادت به نگهبانی ازسرمان افتاده و نه دزد ها عادت دزدی! علی ای حال من امشب تنهایی در یک منطقه ی کویری از آسمان باغمان لذت می برم و گاهی هم در آن قدم می زنم. بی چوب و چماق. اگر دزدی بیاید هم کاری از دستم ساخته نیست جز این که امر به معروف و نهی ازمنکرش کنم!

پی نوشت: اگر به یک باغ خوب و پربار دزد بزند؛ به دلیل اینکه پسته را راحت می شود چید، خسارت حتی به میلیون هم ممکن است برسد.
  • مصطفا موسوی
دکترم می گوید
ما برای هم ضرر داریم
بوسه هایت برای قند من
آغوشم برای فشار تو

5 مرداد 93

پی نوشت: من که نیستم! اما شما همچنان نظر بگذارید؛ با تشکر:)
  • مصطفا موسوی
با یک بنده خدایی درمورد خواستگارش صحبت میکردیم.داشت مینالید از نحوه ی ابراز علاقه ی ابتدایی و حساب نشده ی طرف. بعد یکهو برگشت
گفت:"البته بعضی پسرا چون از این کارا نکردن و تجربه ندارن اینجوری ان.اما بعضیا بلدن چه جوری حرف بزنن که طرف خوشش بیاد. مثلا خود تو!" کفتم "منظورت اینه که من گرگ بالون* دیده ام و انقد مار خوردم که افعی شدم؟" و درحالی که میدیدم سرخ و سفید میشود،و سعی میکند با گفتن جملاتی نظیر " نه منظورم اینه که اهل نوشتن وشعر و ادب هستی و قدرت بیانت خوبه و..." سعی میکند گندش را جمع کند،رفتم و در افق محو شدم!
  • مصطفا موسوی


روزهایی که با توأم تنها

بر تنم گوشت می‌شود دنیا


2 مرداد 94


پی نوشت با ربط: این بیت را خودم خیلی دوست دارم! خودستایی است؟ خب باشد! چه اشکالی دارد؟ !

پی نوشت بی ربط: حاضر نیستم هیچ کدام از  روزهای زندگی ام دوباره برگردد. یعنی حاضر نیستم حتی یک لحظه را دوبار زندگی کنم. چه تلخی‌ها و چه حتی شیرینی‌هایش را. دوباره برگشتن به عقب مثل دوبار طرح کردن یک معما است که قبلا جوابش را همه می‌دانند. می‌خواهم بگویم زندگی هرچقدر هم که خوب باشد یک بار مصرف است.
  • مصطفا موسوی
دوستی دارم که در یک دانشگاه دولتی اما با سطح نه چندان بالا پزشکی می‌خواند. بعد از دو سال دوندگی و نامه گرفتن از هرکس که فکرش را بکنید  ( مثلا نامه‌ی وزیر بهداشت وقت، خانم وحیددستجردی را خودم توی دستش دیدم!) بالاخره توانست برای چند ترم مهمانی گرفتن موافقت دانشگاه مقصد یعنی دانشگاه عریض و طویل علوم پزشکی شیراز را جذب کند. اینجا بود که برای انجام کارهای نهایی به دانشگاه مبدأ رفته بود. آنجا با مهمانی گرفتن او مخالفت کردند!
گاهی صاحب مال ول می‌کند اما دزد ول نمی‌کند !
  • مصطفا موسوی


سُر می‌خورد از دست تو، هرچند محکم

می‌گیری آن دستِ به خون آغشته اش را

من را میان اشک‌هایت جستجو کن

می‌آورَد دریا به ساحل کُشته‌اش را..


تاریخ دقیقش را یادم نیست. احتمالا مرداد 93 !


با تشکر از خانوم انار برای ساختن این عکس - نوشته‌‌ی زیبا :)



  • مصطفا موسوی
در این چند روز اخیر که دور و برم کمی خلوت تر بود و فرصت فراغتی پیش آمد،  (و از آنجایی که حدیث نبوی داریم که "سزاوار نیست که مسلمان شبی را به صبح آورد مگر اینکه وصیت او آماده باشد ." و در متون دینی بسیار به اهمیت وصیت‌نامه تاکید شده است و همچنین به حکم عقل ) پیش نویس اولین وصیت‌نامه ام را نوشتم. و برای تشویق شما دوستان (البته دور از جانتان!) به انجام این کار مهم، یک فراز از وصیت نامه را اینجا می‌گذارم :

"اما در مورد خاک سپاری و ختم.  همیشه با دیدن مردمی که جوانی را از دست داده‌اند و همه جا جار می‌زنند و مظلوم نمایی می‌کنند و دل مردم دیگر را ریش می‌کنند متأسف شده‌ام. چنین انسان‌هایی فکر کوتاه و قلب کوچکی دارند. حدیث معروفی است که می‌گوید مؤمن شادی‌اش در چهره‌اش نمایان و غصه‌اش در قلبش نهفته است. پس چرا می‌آیند عکس‌های بزرگ ( و روتوش شده ای!) از جوانشان در اندازه‌های بزرگ و در دید مردم می‌زنند و می‌نویسند «جوان ناکام فلانی» ؟   "کام"  را چیزهای خیلی بزرگ‌تری از آنچه این گونه مواقع تعریف می‌کنیم باید تعریف کرد. نماد حجله گذاشتن برای کسی که از دنیا رفته یعنی تنها حسرت او را از این دنیا این گونه تعبیر کردن. که هم جفایی است به کسی که از دنیا رفته و اکنون روحش با حسرت‌هایی به مراتب، به مراتب مهم تر از این درگیر است. و هم یک مسئله‌ی کم ارزش را برحسته کردن باعث جفا به ارزش‌های والاتر از آن است. پس تقاضا دارم در مراسم خاکسپاری من از این موارد، و هر کار دیگری که خودنمایی و مظلوم نمایی و جلب ترحم است واقعا خودداری کنید. دوست دارم کنار گلزار شهدای روستای پدری‌ام، روستای ریزاب دفن شوم و ترجیحاً در نزدیکی مزار پدر بزرگوارم. و تنها کسی که مجاز است در مورد محل دفنم نظری جز این را اعمال کند مادر عزیز و گرانقدرم است"

23 تیر 94



  • مصطفا موسوی
از مصادیق خودخواهی (خصوصا در مورد خانم ها ) این است که فرد برای این که غذایی که درست میکند خوشمزه شود و همه به به و چه چه کنند، مقادیر معتنابهی روغن استفاده می کند. طوری که در غذا بیشتر از خود بطری روغن مشاهده می شود. در دراز مدت می شود به خطر انداختن سلامتی دیکران به خاطر تعریف شنیدن! کاری که همشیره ی کوچک تر بنده با اهتمام تامی درحال انجام دادنش است تا توانایی اش را به برادر بزرگ ترش، آن هم برادری که 11کیلو اضافه وزن دارد ثابت کند!
  • مصطفا موسوی
در ساختن این لحظه ها، کمى رحم کن. آخر این لحظه ها قرار است بعدا بهانه ى گریه ى شب هایم بشود. انقدر زیبایشان نکن!

21 تیر 94
  • مصطفا موسوی
هرکاری کردم که با مرورگر گوشی ام پاسخ کامنت ها را بدهم حریف نشدم!
من اینجا هستم؛یک دهات کوچک. اینترنت ندارم. نمیتوانم کامنت ها را پاسخ بدهم تا اطلاع ثانوی. اما شما کامنتتان را بگذارید!
اینجا چای می چسبد. و من هم جایتان را خالی کرده ام.*
بعدا نوشت: پست را با پیامک گذاشتم اما کمتر از دو ساعت پس از درج این مطلب اتفاقی به اینترنت وصل شدم! جالب است!
  • مصطفا موسوی