دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

پسرک ده سالی داشت. چند شال و روسری روی دستش گرفته بود و داد میزد: «انواع روسری و شال فقط ۵ تومن. انتهای پاساژ دست چپ. به علت عید قربان حراج بیست روزه. فقط پنج هزار تومن!»

همینطور که‌رد میشدم سرم را نزدیکش بردم و گفتم: «بگو به مناسبت عید قربان». انتظار داشتم با لبخند کودکانه و شیطنت آمیزش مواجه شوم. او اما مثل کسی که دقیقا می‌داند برای لقمه نانی کار می‌کند و درستی جمله‌هایش کمترین اهمیت را در سرنوشتش دارند با بی‌حوصلگی گفت: «برو بابا!»

جا خوردم اما خونسردی‌ام را حفظ کردم و به راهم ادامه دادم. ثانیه‌ای بعد از پشت صدایش را شنیدم که می‌گفت: «حراج روسری به مناسبت عید قربان....»

چند قدم دور شده بودم. سر برگرداندم و از لا به لای جمعیت یک لحظه دیدمش که او هم مرا نگاه می‌کرد. آن لبخندی که اول انتظار داشتم را زد؛ اما دیگر نمی‌چسبید.


#کودکان‌کار

  • مصطفا موسوی

امروز پای تلفن داشتم به مادرم می‌گفتم « بعضی موقع‌آ دلُم میخا برم استعفاا بدم اَ ای کارو. اَ ای خوابگا. ۱۹ سالُم بوده رفتم. الان ۲۶ سالُمه. دلُم میخا بیام همونجا دنبال کار بگردم. بِلخَره هیشکی اَ گشنه‌ای نمرده. یِی کاری جور میشه. دلُم میخا برگردم خونه.»

منتظر بودم بگوید نه مادر. بچسب به کارت. باید پیشرفت کنی و...

اما گفت: «نمیدونم چی بگم. راسّش منم بعضی وقتا به همی فک میکنم مامان!»

انگار دیگر مادرم هم خسته شده ست.


بیا پیشُم بمون امشو

برَم دشتی بوخون امشو

صداتِ میشنوم، میرم

برَت از دور می‌میرم

برِی گرمیِ مهمونیت

برِی یِی بوس پیشونیت

چُییِ داغِ هل دارت

چیشای تا صبح بیدارت

گره تو کارُم افتاده

باید برداری سجاده

مامان. فکرُم پریشونه

دلُم کرده هوایْ خونه

یه عمری بی تو سر کردم

دلُم میخاد که برگردم


  • مصطفا موسوی

در نود درصد اوقات با کسانی که مدافع حقوق زنان هستند مخالفم. چون اصلاً اصل موضوع را نگرفته‌اند و بیشتر کارشان شبیه به نق زنی، آن هم در مسائل دست دوم است تا دفاع واقعی از حق واقعی.

مثلا همین الآن که کابینه‌ی پیشنهادی رئیس جمهور معرفی شده است، خیلی از همین زنان (یا مردان) مدافع، شاکی‌اند از این که چرا وزیر زن نداریم؟! انگار که زنان بچه‌اند و برای این که راضی نگهشان داریم باید بگوییم: «بیاین! دو‌تا وزارت هم دست شما باشه! سرگرم باشید!»

این اعتراض خودش بیشترین تبعیض جنسیتی است! شما اگر تحلیلگر سیاسی هستید و صاحب‌نظر،  و می‌خواهید از حقوق زنان دفاع کنید، بگویید برای فلان وزارت فلان خانم مناسب‌تر از این آقای معرفی شده بود، اما چون زن بود این آقا به او ترجیح داده شد. و‌ واقعا هم نظرتان همین باشد! نه این که دولت را با مجلس اشتباه بگیرید و بپذیرید زن‌ها یک اقلیت‌اند و باید در کابینه کسی را داشته باشند تا به موقع از حقشان دفاع کند! 

  • مصطفا موسوی

مردم ما، این مردم قانون گریز، بی‌فرهنگ، ریاکار، تنبل و دو رو، یک صفت خوب دارند. و آن هم این است که اگر بدانند راه را درست می‌روند، تا آخر خط و تا آخر خونشان ایستاده‌اند.

اما شما یک نگاه به تصویر زیر بیندازید! واقعا فکر می‌کنید رو به سوی مسیر درستی داریم؟!



حقیقتاً سیرک مضحکی است!

  • مصطفا موسوی


 رسول اکرم (ص) به  حضرت علی (ع) فرموده اند : بزرگترین مردمان در ایمان و یقین، کسانی هستند که در روزگاران آینده زندگی می کنند، پیامبرشان را ندیده اند، امام آن ها در غیبت است و فقط به سبب خواندن خطی روی کاغذ ( خواندن قرآن کریم و احادیث معصومین علیه السّلام) ایمان می آورند.


و بزرگترین مردمان در عشق ماییم، که معشوقمان را ندیده‌ایم،با او قدم نزده‌ایم، به تُن صدایش و گرمای دست‌هایش آشنا نیستیم، حتی یک بار هم به چشمانش خیره نشده‌ایم. و فقط با خواندن خطی که حتی روی کاغذ هم نیست عاشق شده‌ایم و زندگی کرده‌ایم!

  • مصطفا موسوی

مرا، عشق من،

دوباره صدا بزن.

دوباره مرا «عشق من» صدا بزن!

  • مصطفا موسوی
آن روز کلاس هایم ظهر تمام شده بودند اما با سرویس عصر رفتم تا این کتاب را تمام کنم و عکس را همان جا، در فضای سبز بین پارک آب و آتش و پارک طالقانی خواندم و این عکس را هم همانجا گرفتم و برایش فرستادم. و فکر می کنم همین عکس بهتر باشد تا این که الان یک عکس واضح از صفحه اول کتاب بگیرم.

 

 

 

پی نوشت: این یک چالش وبلاگی (نگویید بازی وبلاگی! اصطلاح جلفی است!). توسط هولدن کالفیلد راه اندازی شده است. البته ما نه کسی دعوتمان کرد و نه کسی را دعوت می کنیم! (البته این که دعوتمان نکردند حق داشتند چون به چالش های قبلی عکس العمل مناسبی نشان نداده بودم و احتمالا به چالش های بعدی هم نشان نخواهم داد!)
پی نوشت بی ربط: اگر فراموش کرده اید، تأکید می کنم، اگر می خواهید اما فراموش کرده اید بنده را در وبلاگتان لینک کنید، همین حالا جبران مافات کنید!

 

  • مصطفا موسوی
وقتی که موهایش را هایلایت قرمز کرد گفتم این بار دیگر کارم تمام است! شما فکر کنید یک لشکر منظم با هزاران شمشیر براق با نوک‌هایی آغشته به زهری سرخ به جنگتان بیاید. مقاومت بی فایده بود!
  • مصطفا موسوی

اگر میدانستم کار به اینجا میرسد خیلی وقت پیش یک اسپری فریز کننده اختراع میکردم و با آن احسان خواجه امیری را توی سال ۸۷ فریز میکردم. همچنین رضا صادقی را توی سال ۸۶، محسن یگانه را سال ۸۹، محسن نامجو را سال ۸۸، معین را سل ۸۴، قمیشی را سال ۸۳،  رضا یزدانی را سال ۹۱، شادمهر را سال ۸۲، علیرضا افتخاری را سال ۸۰ و همینطور الی آخر!

البته این بین استثنائاتی هم هست! مثلا محسن چاوشی نیاز به فریز شدن نداره. یا بعضی از خواننده‌ها را باید توی بدو تولد فریز کرد که اصلا سراغ قضیه نروند!


پی‌نوشت: شما هم پیشنهادات فریز کردنتان را بگویید!

  • مصطفا موسوی

همه‌ی ما حداقل یک بار وقتی که با افرادی بوده‌ایم که با آنها رودربایستی داریم، با این صحنه مواجه شدیم که یک نفر، در خیابان یا توی یک فیلم و... فحش‌های رکیکی را به زبان آورده که جز سکوت و خود را به نشنیدن زدن و سرخ و سفید شدن چاره‌ی دیگری نداشته‌ایم!

باری، بعضی از شوخی‌های شرکت کنندگان در برنامه خنداننده شو در بسیاری از ماها همین حس را تداعی می‌کند.

این موضوع که شوخی کردن با اعمالی که از نظر اخلاقی در نهایت قباحت قرار دارند مثل زنا و همجنس‌بازی، که تقریبا همه‌مان در جمع‌های دوستانه یا حداقل پشت شیشه‌ی فضای مجازی انواعش شوخی را با آن کرده‌ایم یا حداقل لطیفه‌هایش را خوانده و خندیده‌ایم، چقدر بد است خود بحث جداگانه‌ای می‌طلبد. اما همین ماها، برای انجام همین شوخی‌ها فیلترهای مشخصی داریم. با هرکدام از افراد دور و برمان یک سطح شوخی تعریف شده داریم که گاهی ناخودآگاه اما بسیار دقیق و هوشمند است!

حال فرض کنید پای تلوزیون نشسته‌اید. با خواهرتان، یا پدرشوهرتان، یا دختر خاله‌ی خانم‌تان، یا دختر ۱۲ ساله‌تان. اینجا دیگر فیلتر دست شما نیست. باید سازنده‌ی برنامه‌ای که به وضوح مخاطبش خانواده‌ها هستند، فیلتر الفاظ و مسائلب که در برنامه‌اش به آن پرداخته می‌شود را تا حد قابل قبول برای همه‌ی خانواده‌ها تنظیم کند.

البته این نه به معنی حمله به آقای رامبد جوان است، نه تیمش و نه شرکت‌کنندگان. و نه به معنی مخالفت با پخش چنین برنامه‌هایی. بلکه کافی است خود تهیه کنندگان و شرکت کنندگان کمی هوشمندانه‌تر و عاقلانه‌تر عمل کنند. باور کنید اجرای استندآپ کمدی بدون هزلیات جنسی هم امکان پذیر و جذاب است. چیزی که در همین برنامه هم بارها و با اجراهای اتفاقاً درجه یک اخلاق مدارانه اثبات شده است.

پی‌نوشت: من خودم طرفدار مجید و میثم هستم!

  • مصطفا موسوی