دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

یک نرم افزار دارم آنلاین بودن افراد مخاطبت توی تلگرام را در هر نرم افزاری باشی آن بالا اعلام می‌کند. فلانی آنلاین  شد. چند ثانیه بعد دوباره آن یکی آنلاین شد...

گاهی می‌دیدم کسانی که بهشان مشکوکم چند ثانیه بعد از هم آنلاین می‌شوند. یا دقت می‌کردم بعضی‌ها متناوب می‌روند و می‌آیند و‌بعضی‌ها دیر به دیر...گاهی آنلاین بودن افرادی را به من یادآوری می‌کرد که سال‌هاست از آنها بی‌خبرم. یا افرادی که شماره‌شان را یک بار به خاطر کاری گرفته‌ام و اصلا نمی‌شناسمشان و از قصه‌شان خبر ندارم.

داشتم به قصه‌ی آدمهایی فکر می‌کردم که تند تند اسمشان از جلوام رد می‌شد. به این که همین الان چند نفر دارند با هم چت می‌کنند. چند نفر تازه با هم آشنا شده‌اند و مشغول کشف یکدیگر هستند. چند نفر در حال بریدن از هم... چند نفر دارند سر به سر هم می‌گذارند و می‌خندند؟ چند نفر از بدبختی‌شان به هم می‌گویند و‌چند نفر از خوشبختی‌شان ...

همینطوری که آهنگ توی گوشم می‌خواند « از دوستی پُر من، از دوست دلخور من...» داشتم به این فکر می‌کردم چند نفر دارند دل هم را می‌شکنند و چند نفر قرار است این آخرین چَت‌شان باشد؟

  • مصطفا موسوی

الفبای دوستی عجیب سهل و‌ممتنع است. آدم گاهی انقدر خودخواه می‌شود که باور کردنش سخت است. زخم زبان زدن دل آدم را خنک می‌کند اما دل دوست را آتش می‌زند. هرجا حس کردید حق با شماست و حس کردید پذیرفته حق با شماست دیگر به تازیدن ادامه ندهید. حرفی نزنید که از دشمنش هم نشنیده است.

  • مصطفا موسوی

بعضی‌هایمان وقتی از زنان حرف می‌زنیم لبخند تمسخر آمیز، و وقتی از مادران حرف می‌زنیم لبخند مهربانی بر لب داریم. به راستی مگر مادران همان زنان نیستند؟ به نظر می‌رسد ما خوبی‌های جنس زن را در مادرمان و بدی‌هایش را در زنان دیگر می‌بینیم!


#زن_از_نگاه_من ۱

  • مصطفا موسوی

+ باغ پایین دستی: آقا چرا با همسایه‌ها راه آب ما رو بستین؟

- باغ بالا دستی: چون داری کود و سَم پیشرفته میاری واسه درختات.

+خب تو رو سنَنَ؟ می‌خوام درختام خوب شن.

- نمیشه. هرکی من می‌گم باید درختاش خوب شن. تو میخوای کود و سم میاری به وقتش بریزی تو باغ بقیه درختاش خراب شن!

+ ای بابا! باشه دیگه نمیارم. اینایی هم که آوردم میریزم تو چاه.

- آفرین!

*

+ آقا باز چرا آب ما رو بستی؟

- چون روی دیوار باغت نرده و حصار کشیدی.

+ خب دزد میاد.

- همین که گفتم.

+ باشه برش می‌دارم.

- آفرین!

*

+ آقا بازم که راه آب ما رو بستی!

- زن و بچه تو اذیت می‌کنی!

+ جان؟؟

- پسرت دیروز میخواست برا دوردور نذاشتی!

+ چه ربطی به آب و باغ داره؟

- با من یکی به دو نکن!

+ باشه میگم راحت باشن. اصلا منو سنن؟

- آفرین!

*

+ ای بابا باز دیگه چرا؟

- باغ همسایه دزد اومده گرفتنش، قیافه ش عین توئه و من میگم فامیلته حتما!

+ خب خودش که میگه نیست!

 - خودش غلط کرده! هست.

+ خب الان می‌گی چیکار کنم؟

- با فامیلات قهر کن!

+ چشم چشم!

- آفرین!

*

+ آقا بازم آب ما رو بستی؟

- آره! صاب باا قبلیتون که بود من هر روز میومدم میوه می‌چیدم تو نمیذاری!

+ خواهش می‌کنم بفرمایید بفرمایید!

- آفرین!

*

+ آقا مردونه مشکلت با من چیه؟

- این که باغت مال من نیست!

+ خواهش می‌کنم بفرمایید بفرمایید!

- آفرین! برو بیرون!

+ چشم. پس من یه موز برداشتم فقط!

- ایراد نداره فقط پررو نشی!

+ :|


پی‌نوشت: من جای باغ پایین دستی بودم روز اول توی باغم یه چاه می‌زدم. سخته! ولی می‌ارزه!


  • مصطفا موسوی


برای این عکس یک کپشن بنویسید. عبارت، جمله یا شعر

پی نوشت ۱) هدف صرفا تفنن است!

پی نوشت ۲) معادلی فارسی برای کپشن بلد نبودم که معنایش را برساند! زیر نویس؟ توضیح؟ عنوان؟

  • مصطفا موسوی

آدم بعضی وقت‌ها چیز‌هایی می‌بیند که اگر از کس دیگری شنیده بود محال بود باور کند!

چند وقت پیش تصمیم گرفتم کنار کارم، گاهی برای گذران زندگی درآمد کوچک دیگری هم داشته باشم. مثلا از شهرستان مقداری پسته آوردم و با قیمت مناسب‌تر از بیرون به همکاران فروختم. هم آنها راضی بودند و هم من. امشب از جلوی یک آجیل فروشی شیک رد می‌شدم قیمت خیلی بالای یک مدل پسته که تقریبا شبیه پسته‌ی من بود توجهم را جلب کرد: کیلویی ۶۳ هزار ومان. رفتم به مغازه دار گفتم من از این پسته دارم، کیلویی ۳۵ الی ۴۰ هزار تومان. می‌خواهی؟ بدون این که حتی چانه بزند قاطعانه گفت نه! یعنی قیمتم خیلی پرت بوده! یعنی کیلویی ۳۰ هزارتومان از یک محصول ۳۵ هزارتومانی برایش کم است!

بعد شما چه توقعی از وضع مملکت دارید وقتی خودمان گرگ شده‌ایم و به جان هم افتاده‌ایم؟!


پی نوشت: خلاصه پسته خواستید در خدمتیم!

  • مصطفا موسوی

قهر تو...می‌کند چه ها با من!

می‌شود مثل مرغ سرکَنده

قلب من لحظه‌ای بیاساید؟


توی قلبم دوباره می‌شویند

گاه باخشم و گاه با اکراه

رخت‌های جُذامیان شاید


در سرم یک نفر عزادار است

از صداهای شیونش تا صبح

خواب در چشم من نمی آید:


زنِ شو مرده‌ی جوانی که

ناخنش را به سنگ می‌ساید

صورتش را به چنگ می‌ساید


۱ آذر ۹۵


ایده از اینجا

  • مصطفا موسوی

به نام خدا‌. اربعین سالار شهیدان، پسر خلف علی ابن ابی طالب را تسلیت می‌گویم.

گفتم علی، چون این روزها همه‌مان در کوچه و خیابان، در روزنامه و خبرنامه، در اداره و در مغازه، و هر جای دیگری که نگاه کنیم یاد عدالت علی می‌افتیم، از بس که با آن متضادند!

با خبر شدیم (و دیدیم) که در یکی از شهرستان‌ها مأمور(مزدور؟) شهرداری، برای جمع کردن بساط پیرزنی که برای لقمه ای نان حلال شرافتمندانه کار می‌کند (و یحتمل حق شهرداری یا همان شیتیل مرسوم را نداده) چطور بیشرفانه روی او دست بلند می‌کند.۱ و مردم و مردهای بی‌غیرتی که فقط تماشا می‌کنند. که به قول امام علی اگر کسی از غم این حادثه دق کند رواست!

برای مسئولینی که خیلی حواسشان پرت شده و عجیب دارند شبیه کسانی می‌شوند که علیه‌شان انقلاب کردند،بلکه بدتر؛ برای آنهایی که دو دستی به میزشان، به دنیای‌شان چسبیده‌اند و یادشان رفته که روزی باید جواب پس بدهند؛ برای یادآوری به آنها این تکه از سخنان امام علی که خیلی هم از او دم می‌زنند را می‌گذارم. بخشی از نامه ی ۵۱- به مأموران مالیات:

«....

فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیَّةِ وَ وُکَلَاءُ الْأُمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ وَ لَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَ لَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ وَ لَا تَبِیعُنَّ لِلنَّاسِ فِی الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاءٍ وَ لَا صَیْفٍ وَ لَا دَابَّةً یَعْتَمِلُونَ عَلَیْهَا وَ لَا عَبْداً وَ لَا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَکَانِ دِرْهَمٍ وَ لَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ...»

«... پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجتهاى آنان شکیبایى ورزید، که شما رعیت را گنجورانید و امت را وکیلان و امامان را سفیران. حاجت کسى را روانا کرده مگذارید، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مدارید و براى گرفتن خراج، پوشش زمستانى و تابستانى رعیت را ، و چارپایى که بدان کارکنند و بنده اى را که در اختیار دارند، مفروشید. و براى دِرهمى کسى را تازیانه مزنید و دست به مال کسى مبرید...»



۱ الهی بشکند دستی که سیلی زد به زهرایم...

پی نوشت: از طولانی شدن مطلب عذر می‌خواهم.

  • مصطفا موسوی

این روزها همه توسط عزیزانشان بلاک می‌شوند. شما چطور؟!

  • مصطفا موسوی
هرکاری کردم در مورد این موضوع حرف نزنم تا تبلیغی برای این گونه افراد نکرده باشم یا خدایی نکرده کسی که با این کار آشنا نبوده را آشنا و بالتبع وسوسه نکنم، نتوانستم! دیدم به قول امام علی (نقل به مضمون) اینها در باطلشان خیلی مصمم‌تر از آنهایی هستند که راه را درست می‌روند!
این سایت متعلق به یک شرکت انجام پایان نامه است. دارند یک کار غیرقانونی، غیراخلاقی، غیرشرعی و کلاً غیرانسانی انجام می‌دهند. و البته برند دارند، سایت رسمی دارند، آدرس دقیق شرکت و شماره تلفن‌شان را نوشته‌اند و از همه جالب‌تر این که پروتکل و خط مشی خود را در صفحه اول سایت با وقاحت تمام شرح داده‌اند! طوری که شک می‌کنی شاید قضیه کلاً شوخی است!
به چه قیمتی؟ اصلا مگر کل این دنیای فانی چقدر می‌ارزد که حالا به خاطر یک فاکتور نه چندان حیاتی در آن، یعنی تحصیلات تکمیلی، آدم بخواهد چنین کثافت کاری‌هایی بکند؟
پی نوشت: زشت بودن این کار را هر دانشجویی که پایان‌نامه‌اش را خودش انجام داده باشد عمیقاً درک می‌کند.
لینک اصلاح شد: مکاریتم
  • مصطفا موسوی