دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افاضات» ثبت شده است



این پست حذف شد.



به امید روزی که به خاطر پست های دیگران در وبلاگشان، در زندگی شخصی شان فوضولی نکنیم و بدانیم یک‌بلاگر، یک‌نویسنده است (هرچند کوچک) و قرار نیست همه ی‌نوشته هایش به خودش مربوط باشند.‌با تشکر :)

  • مصطفا موسوی

یک۱: اگر روزه می گیریم وظیفه مان است، بر سر کسی منت نداریم. روزه گرفتن در حقوق و وظایف متقابلمان با اطرافیان تغییری ایجاد نمیکند. حواسمان باشد حق الناس را فدای حق الله نکنیم. هر دو با هم.

دو: اگر نمی خواهید روزه بگیرید، میل خودتان است.اما هیچ آدم عاقلی دیگران را به خاطر تغییر خود خواسته ی ساعات غذا خوردنشان۲ مسخره نمی کند!

 

۱) این که اول نوشته شماره‌میگذارم‌یعنی‌این‌پست ها ادامه‌دار است ان شاء الله.

۲) سو تفاهم نشود‌که روزه فقط همین است! بلکه‌مسخره کنندگان فقط به اینش گیر میدهند نه به جنبه های زیبای دیگرش!


پی نوشت: من نمیدانم این قانون مجازات روزه خوار از کجا آمده، درستش چیست و غلطش چیست و اگر هست چگونه اجرا شدنش صحیح است؟ شما اگر میدانید بگویید :)


  • مصطفا موسوی

یک یادداشت غیر مَجاز:


نه ملاقات

نه تلفن

نه تصویر متحرکی از یک لبخند

ما این چنینیم

بگذار هرچه میخواهند تحلیل کنند

نظرات جامعه شناسانه و روان شناسانه و غیره بدهند

از دنیای قدیم خوب بگویند.

از دنیای حقیقی پوشالی شان که بوی تعفنش خودشان را هم خفه کرده

ما با هم دوست می شویم

دور از مصلحت ها

دور از منفعت طلبی ها

دوست میشویم  برای دوستی

نه ملاقات

نه تلفن

نه تصویر متحرکی از یک لبخند

نه هیچ‌نشانه ی دیگری از ظاهر

با درون هم کار داریم

با ذهن هم

با جان هم

بگذار حقیقی ها دوستی ما را مجازی بدانند

حقیقتِ ما هم همین است

مَجاز محض!


  • مصطفا موسوی

من اعتقاد دارم اگر کسی شبکه های پورنوگرافی ماهواره اش را قفل نکند بهتر است! راستش در این صورت ماهواره در نظرش میشود همان ابزار‌ گناهی که هست. که هروقت یخواهد گناه کند میرود سر وقتش. اما امان از وقتی که با قفل کردن چاهار تا شبکه فکر میکند خب، باکتری ها را‌کشتم و ماهواره ام پاستوریزه و ایمن شد. آن وقت این غول بی شاخ و دم را راه میدهد توی حریم خانواده اش!

 مشکل ماهواره شبکه های معروف به «شبکه های بد» ش نیستند بلکه همین شبکه های «اینا که دیگه چیزی نداره» اش هست. چون به اولی میدان داده نمیشود اما دومی را با آغوش باز میپذیریم.

پی نوشت اول: مشکل من با ماهواره حجاب و رقص و این چیزهایش نیست، بلکه فراتر از آن، سبک زندگی ای است که تبلیغ میکند.

پی نوشت دوم: کم پیش می آید درمورد اظهار نظری انقدر مطمئن باشم که «مردی که در خانه اش ماهواره دارد، به بلوغ فکری و قدرت تحلیل کافی‌نرسیده است». البته با احترام به اکثر هموطنان عزیزم :)


  • مصطفا موسوی
ریا کارند. پشت ریش و چادرشان قایم می شوند. همین مذهبی ها از همه بدترند. کسی که مذهبی نیست توقعی از او نمی رود ولی کسی که مذهبی است باید باطنش هم مطابق با اسلام باشد...
شما هم اینگونه فکر می کنید؟ یا دیده اید کسانی را که اینگونه فکر کنند و این جملات را بگویند؟
خب مشکل از جایی شروع می شود که خط کش و ترازمان برای مذهبی ها سختگیرانه تر می شود. و فکر می کنیم کسی که ظاهرش درست1 بود باید باطنش هم درست باشد. خب این مسئله حقیقت است اما واقعیت نیست. یعنی یک آدم غیر مذهبی ممکن است 10 درصد ظاهرش و 10 درصد باطنش درست باشد. اما یک آدم مذهبی ممکن است 80 درصد ظاهرش و 50 درصد باطنش درست باشد. خب این دیگر عمق دید ما و انصافمان را می رساند که زوم شویم روی این سی درصد مغایرت ظاهر و باطن یا روی آن 40 درصد درست تر بودن آن آدم!
خب بدیهی است که درست کردن ظاهر بسیار آسان تر از درست کردن باطن است و برای همین هم زودتر حاصل می شود. اما از کجا میدانیم آن آدم برای درست کردن باطن هم تلاش نکرده یا نمی کند؟ مگر به همین سادگی است باطن را تا این حد خوب کردن؟
من خودم شخصا بین مذهبی ها انسان های خوب، اخلاق مدار، قانون مدار و فهیم بسیار بیشتر دیده ام تا بین یک جمع معمولی2  و حتی یک جمع منورالفکر3 ! و اکثر اوقات بهترین دوستانم را در چنین جمع هایی یافته ام.

پانویس 1 - اینجا ظاهر یعنی رفتار ظاهری و درست یعنی مطابق با اسلام
پانویس 2 - در واقع جمع دوم غیر معمولی است! اما به سبب رایج بودن معمولی به نظر میرسد!
پانویس 3 - اینجا یعنی کسانی که مذهب را منسوخ میدانند
پی نوشت 1 : این که از مذهبی ها با ضمیر سوم شخص جمع اشاره کردم فقط اقتضای نوشته بود، وگرنه من خودم همیشه تمایل داشته ام که اینگونه باشم هرچند به قدر کافی موفق نبوده ام.
پی نوشت 2 : قبول کنید آزادی بیان فقط این نیست که ما بقیه را نقد و تمسخر کنیم و بقیه اگر چنین کردند سرکوبگر آزادی بیان اند!
  • مصطفا موسوی

روزی که خبر پر کشیدنِ پدرم را برایمان آوردند،خدا بیامرزدش، روز مبادایی بود. شاید یک روز برایتان تعریف کردم چه شد و چه گذشت. اما میخواستم این را تعریف کنم: روزی که پدر را از دست دادم، پانزده سالم بود. گریه میکردم، چون میدانستم همه با مرگ‌پدرشان گریه می‌کنند. چون آنجا همه داشتند همین کار را میکردند. اما دو سال و نیم بعد از آن، یک بار که رفته بودیم سر خاک، آنقدر گریه کردم که دیگر ماهیچه های گونه ام درد گرفته بود. شاید حدود ۴۵ دقیقه ی مداوم و بی وقفه. دو سال و نیم طول کشید تا تازه بفهمم. آن روز واقعا روز مبادایی بود...

می خواهم بگویم بعضی از دست دادن ها آدم را غمگین می کند، چون آدم میداند در چنین شرایطی باید غمگین شود. اما این که کِی واقعا بفهمی چه بر سرت آمده... خدا نیاورد آن روز مبادا را...


#

  • مصطفا موسوی

مثل کسی که یک هفته گرسنگی بکشد و فقط جمعه یک غذای مفصل و سنگین بخورد، و هم از گرسنگی اش زجر بکشد هم از سیری اش؛ تعطیلات برایم خسته کننده شده. ترجیح میدادم هفته ی آخر هر فصل تعطیل باشد تا این که عملا سه چهار هفته ی نوروز.

دوست دارم الان بروم سر کار و این یک هفته را نگه دارم برای مثلا آخر شهریور که برای یک روزش له له میزنم.

  • مصطفا موسوی

گناه ها ماهیت های متفاوتی دارند. بعضی گناه ها کار راه اندازند. دروغ معمولا اینگونه است. بعضی گناه ها سودآورند. مثلا غلو در معامله (که بدجوری رایج است). بعضی گناه ها تسکین دهنده اند. مثل فحش دادن. اما بعضی گناه ها واقعا لذت بخش اند. من تا به این سن که رسیده ام گناهی لذت بخش تر از غیبت کردن ندیده ام. و بارها به این اندیشیده ام که چرا غیبت انقدر لذت بخش است؟ (البته لذت بخش برای وقتی غرق در گناهی و به زشتی های آن واقف نیستی یا آن لحظه حواست نیست). شما فکر می کنید چرا غیبت اینقطوری است؟

من فکر میکنم وقتی انسان غیبت می‌کند ناخودآگاه و به خاطر ماهیت غیبت کردن، ظاهرا در جایگاه یک انسان کامل قرار می گیرد(یک جایگاه کاملا دوست داشتنی). چون وقتی صفتی را به کسی نسبت میدهد بدیهی ست که خودش فکر میکند آن را ندارد و ناخودآگاه می بیند که اطرافیانی که با او در غیبتش هم سفره اند* هم معتقدند او لابد آن صفت را ندارد که به دیگری نسبتش می دهد. پس هر چه بیشتر بگوید و صفات بد بیشتری برای سوژه بشمارد، خودش کامل تر است. واقعا این مسئله ناخودآگاه است. چون حتی وقتی طرف می گوید من خودم بی عیب نیستم اما فلانی اینطور است .... یک ظاهرا تواضع عظیم برای خودش میسازد که این تواضع هم در راستای همان انسان کامل بودنش قرار می‌گیرد.

عامل دیگری که غیبت کردن را دوست داشتنی می کند این است که هنگام غیبت، انسان حس نزدیکی زیادی به هم سفره های غیبتش پیدا می کند. چون «ما» در یک طرف و«او» در طرف دیگر است. و این «ما در یک طرف» بودن عاملی ست که تشویق میکند یکی من بگویم و یکی دیگری بگوید و هی تنور داغ شود و هی سوژه منفور تر و ما محبوب تر شویم.

عامل دیگر این که مثل ربا و ریا و زنا و‌کم فروشی و...  نیست که نیازمند زرنگی و دانستن اصول خاصی باشد. هیچ تخصصی نمی خواهد! عامل دیگر این است که غیبت کردن یک‌گناه مستقل است. مثلا شما نمی توانید همینطور بیخودی دروغ بگویید. باید موقعیتش پیش بیاید. یا نمیتوانید همینطور که دور هم نشسته اید بی انصافی‌کنید. اما غیبت مستقل است. میتوان در هر‌جمعی و به هر طریقی سفره اش را پهن کرد و سرگرم شد. واقعا سرگرم کننده است. عامل دیگرش این که انجامش ساده است. مثلا در یک جمع سه نفره وقتی یکی کاری میکند، دو نفر دیگر میتوانند به راحتی و فقط با یک نگاه ملیح به یکدیگر، با هم غیبت نفر سوم را بکنند.

عوامل لذتبخش بودن غیبت بسیارند. در این روزهای دید و بازدید بهترین فرصت است تا با دقت در مصادیق اجرای این رسم دیرین ، شما هم بعضی از این عولمل را استخراج‌کنید و به ما هم یاد بدهید. با تشکر.


"و لا یغتب بعضکم بعضاً أیحب أحدکم أنْ یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه، و اتقوا الله، إن الله توّابٌ رحیمٌ...؛

و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید. تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است. " (حجرات/۱۲) 

  • مصطفا موسوی

این پست را پارسال تگذاشتم اما بعد از عید بود، دوستان گفتند کاش زودتر میگفتی! امسال زودتر می‌گویم:


فرستادن پیامک های خالی از روح "سند تو آل" شب عید می خواهد چه دردی از ما را دوا کند؟ وقتی یک شعر تکراری تبریک با وصف ساده ی بهار از طرف کسی می آید خوشحال می شوید؟ من که وقتی بفهمم او این شعر را از کس دیگری دریافت کرده، یا نه، اصلا خودش تایپ کرده اما به همه ی لیستش -  دوست و دشمن و خنثی - فرستاده، شاید ناراحت نشوم اما مطمئنا خوشحال هم نخواهم شد.

بیایید اگر واقعا به یاد کسی بودیم، برایش یک جمله ی کوتاه بنویسیم. سال نو را به او تبریک بگوییم، با متنی که فقط برای او فرستادنی است، و فقط خطاب به او معنا پیدا می کند.  برایش آرزوی موفقیت کنیم. و اسم او را در پیام بیاوریم نه اسم خودمان را ! حالا که دست زمانه همه چیزمان را مجازی کرده لااقل تبریک های مجازی مان روح داشته باشند.

من پارسال به تک تک افراد لیستم اینگونه پیام دادم و در مجموع دو ساعت از وقتم را گرفت. عوضش از پشت پیامک دو به دو به هم لبخند زدیم. تبریک باید مخصوص باشد!

 

  • مصطفا موسوی
همیشه دلم به حال کسانی که حیوانی را نگه داری می کنند می سوخت! فکر می کردم بیچاره اند که کسی را ندارند و رو آورده اند به همدلی و همزبانی با جک و جانورها !
امروز بعد از یک روزِ واقعاً بد، داشتم به خوابگاه بر میگشتم و به این فکر می کردم چطور امشب را تنها سر کنم. وقتی گل فروشیِ تازه افتتاح شده ی سر کوچه را دیدم تفننی واردش ببینم چه دارد؟ در حالی که حسن یوسف ها را می دیدم به این فکر کردم گل داشتن بد هم نیست.این که آدم به خاطر زنده نگه داشتن گلش هم شده مجبور باشد گاهی به "حیات" توجه کند. به این فکر کردم که آدم هایی که گل داری می کنند انگار آب را توی گلدان، اما پای ریشه ی خودشان می ریزند تا شاداب بمانند. به این فکر کردم که ما، به خاطر همان ذات خالق بودنمان که قبلا گفته بودم، باید چیزی داشته باشیم که حس کنیم زندگی اش به ما بسته است و حیاتش را از ما دارد. که اگر ما نباشیم، می میرد.
تصمیم گرفتم من هم تنهایی ام توی خوابگاه را اینگونه پر کنم. البته حسن یوسفِ حساس برای منی که بی سرزمین تر از بادم مناسب نیست. پژمرده اش می کنم. رفتم یک کاکتوس کوچک برداشتم. کاکتوس بیشتر به درد من می خورد. مثل خودم آرام. مثل خودم پوست کلفت. مثل خودم قانع. مثل خودم بی نصیب.
#

عکسش

  • مصطفا موسوی