دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناشکری» ثبت شده است

یکی از مسائلی که انسان در اوایل شاغل شدنش با آن برخورد می‌کند مسئله ی «ناله» است. بله، ناله! به اسن صورت که در محل کار از هرکس بپرسی چه خبر می‌گوید بدبختی! بپرسی چطوری می‌گوید دست روی دلم نگذار و قس علی هذا. اگر هم دلیل را جویا شوی دلیلش یک‌چیز بیشتر نیست: پول! و اوایل آدم چه دل‌ها که برای بعضی‌هایشان نمی‌سوزاند. بعد از مدتی کم‌کم‌متوجه غیبت‌های گاه‌و بی‌گاه این جمعیت نالان می‌شوی. مثلا فلانی دو روز آخر هفته و سه روز اول هفته ی بعد  را نمی‌آید. هی فلانی کجا بودی؟ «هیچی بابا دلمون‌ پوسید توی این تهران. گفتیم یه مسافرتی بریم.» به سلامتی. کجا؟ «یه سر رفتیم رشت و‌فومن از اونور سرعین و یه سر هم الموت قزوین و برگشتیم» :|| یا یکی دیگرشان که خانوادگی با هواپیما رفته بود کیش! و... خب، مسافرت خوب است اما واقعا کسی که چنین مسافرت طولانی که خرجش دو برابر حقوق من است را می‌رود چرا باید پیش من بنالد؟

البته ناگفته نماند بعد از مدتی که حدود حقوق افراد دستتان می‌آید به رابطه ی مستقیم حقوق با میزان نالیدن و رابطه ی مستقیم میزان نالیدن با خرج‌های جانبی آنچنانی افراد پی می‌بریم. به طوری که انگار رمز موفقیتشان همین است: بنال تا نالان نباشی!

پی نوشت: کلا ناشکری نکردن و موج مثبت دادن از بهترین صفات یک انسان در اجتماع است که البته هنر هم می‌خواهد. دور شوید از کسانی که هربار میگوییم حالت چطور است می‌گویند: بد! «مؤمن غمش در دلش مخفی و شادی اش در چهره اش نمایان است»

  • مصطفا موسوی

یک هفته ای میشود که هم اتاقی ام شب کار شده و دیگر یکدیگر را نمی‌بینیم. بچه ی نیشابور است. دیپلم دارد و کارگر قرار دادی بخش نیمه دولتی ست. مثل خیلی از شهرستان های دیگر شهر خودشان کار نبوده و آمده اینجا. مادرش سردرد مزمن و پدرش سرطان دارد. هرماه مبلغی از حقوق،مثلا ۱۵۰هزار تومانش، را برای خرج ماهانه ی خودش برمیدارد و مابقی را قلمبه میفرستد برای پدر و مادرش. یک ماه پیش که بقیه ی پیتزا و مرغ سوخاری که با دوستم بیرون خورده بودیم را آوردم خوابگاه و به او تعارف کردم از رفتار و بعد اقرارش فهمیدم تا به حال پیتزا نخورده. و بعد که مرغ سوخاری را دید گفت این چیه؟! (نه این که پولش را نداشته،نوع زندگی اش جوری بوده که با این چیزها سر و‌کار نداشته باشد).

از وسایلی که هر کسی از ما ممکن است داشته باشیم، مثلا لپ تاپ، گوشی هوشمند، سشوار، ماشین صورت تراشی و... هیچ کدام را ندارد. خودش است و لباس هایش و یک پتو و یک عکس حضرت ابوالفضل که بالای تختش زده. راستی، متولد ۷۱ است...

دیروز روی دیوار خواندم که «آنچه که داریم و یه آن بی اعتناییم، کسانی برای داشتنش راز و نیاز میکنند». امشب که طبق عادتی که همه ی ما داریم که شب تولدمان مینشینیم و به حال عمر رفته و کارِ نکرده زار میزنیم، داشتم زار میزدم؛ اینها را با خودم مرور کردم که در بند ناشکری گرفتار نشوم.

من، با ربع قرن! تجربه به شما میگویم که هر انسانی همان اندازه که دلیل برای گریه دارد، دلیل برای خنده هم دارد. پس بخندیم؟

  • مصطفا موسوی