دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

ساواک

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۳ ب.ظ

یکی دو پست قبل درمورد کنسل شدن جلسه با استادم صحبت کرده بودم و یادم است چند نفر هم رای منفی داده بودند که باعث شد متوجه شوم آرزوی پیشامد بد برای دیگری کردن عمل کاملا ناپسندی است!

اما امروز که بعد از چند وقت دوباره جلسه گذاشتیم استاد جریان را برایم تعریف کرد. اتفاق عجیبی بود! استادم پسر 21 ساله  اش را بر می‌دارد و به موزه عبرت می‌برد. موزه عبرت درواقع شکنجه‌گاه سابق ساواک است که حالا با گذاشتن مجسمه‌ها و آلات شکنجه، صحنه‌های شکنجه را در آن بازسازی کرده‌اند. من که هنوز موفق به بازدید از این موزه نشده‌ام اما استاد می‌گفت صحنه‌ها خیلی دردناک است. همانطور که مشغول بازدید بوده‌اند پسر استاد از شدت تأثر از حال می‌رود و زمین می‌خورد و سرش هم به جایی می‌خورد اتفاقا! به بیمارستان که می‌روند و عکس که می‌گیرند مشخص می‌شود که خونریزی مغزی کرده است! به همین راحتی!

فکرش را هم نمی‌کردم انقدر سق‌ام سیاه باشد که چنین اتفاقی را رقم بزند! اما خب از آنجایی که سریع پشیمان شدم پسر استاد هم سریع خوب شد و آن لخته‌ی خون کذایی هم خود به خود جذب شد. اما راستی که اتفاق عجیبی بود.

جالب نیست؟ چه بر زندانیان سیاسی آن زمان گذشته که یک جوان، بعد از 40 سال از دیدن صحنه‌ی شبیه سازی شده‌ی آن هم بیهوش می‌شود و زبانم لال تا مرز مردن پیش می‌رود؟ جالب نیست که استادی که حتی پیامک‌هایش را هم به زبان انگلیسی می‌نویسد تا این حد به تاریخ انقلاب علاقه داشته باشد؟ جالب نیست که رژیمی که آنقدر از خودش مطمئن بود، که با زندانیانش مثل حیوان رفتار می‌کرد، چند سال بعد اینچنین خوار شود؟ جالب نیست که بعضی از زندانیانی که آن شکنجه‌ها را کشیدند و پای حرفشان و پای ایمانشان ایستادند چند سال بعد و توی همین انقلاب که برایش جان می‌دادند رنگ عوض کردند و حتی گاه دانسته یا نادانسته خیانت کردند؟ واقعا که آدمیزاد موجود عجیبی است!

نظرات (۴)

  • محسن رجب پور
  • خیلی جالب است، خیلی!
    آدم از جایی ضربه میخورد که فکرش را هم نمیکند.
    پاسخ:
    آدم گاهی از نقطه قوت‌هاش ضربه می‌خوره
    برو با این ماجرا بقیه رو بترسون اذیتت نکنن:))
    پاسخ:
    انقد از این کرامات داشتم که دیگه این که چیزی نیست! :دی
    سلام.
    جالب است...
    و بیم ناک.
    پاسخ:
    سلام
    بله این خطر واسه همه هست
    تصمیم داشتم برم این موزه رو ببینم ولی تا اطلاع ثانوی نظرم عوض شده!!
    (تا زمانی که حرفاتون یادم بره و شجاعتمو بدست بیارم :)) )
    پاسخ:
    حالا اون بچه احساساتی بود همه که اینجوری نمیشن!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">