دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افاضات» ثبت شده است

وقتی در مسائل مادی و دنیوی (1) به غرب باختیم و نتوانستیم توجیه کنیم که چند قرن اخیر دقیقا چکار میکردیم که انقدر عقب افتاده ایم، شروع کردیم به خوش کردن دل خودمان. که نه آقا! غرب دنیا را دارد اما آخرت را نه. آنها فاسدند. نظام خانواده شان از هم پاشیده. اخلاق در آنجا رو به اضمحلال است و ... و آنقدر مشغول "جر" زدن شدیم که اصل مطلب یادمان رفت.

ما خودمان اخلاقمان کجاست؟ بی اخلاقی در جامعه ی ما انقدر لخت و عریان شده که خودمان هم از دیدنش خنده مان گرفته است! بیخود از اتفاق اخیری که در بیمارستان برای آن کودک اتفاق افتاد (2) تعجب نکنیم! نمونه ی اینها زیاد است. مثل پزشکی که به دلیل عدم پرداخت پول قبل از عمل سزارین ، یک خانم باردار به همراه کودکش را به کام مرگ فرستاد(3).

اما برای دیدن بی اخلاقی عریان نیازی به کند و کاو در صفحه ی حوادث نیست. کافی است سر بچرخانیم. وقتی راه بندان می شود آب معدنی را به قیمت گزاف می فروشیم. وقتی بیماری می آید ماسک صورت را . وقتی برف و باران می شود کرایه تاکسی را (بعضی تاکسی ها هم البته فقط دربست می برند) و ... اصلا انگار جز ما و سود ( دنیوی) ما هیچ چیز مهم نیست.

اینها سوای دروغ و دغل های روزمره مان است. سوای دزدی ها، سوای مردم فریبی ها، سوای همه ی بی اخلاقی های دیگرمان است. اینها نمودی از سرحد دون صفتی ما است که در شرایط بحرانی چهره ی زشتمان را عریان می کند. پشت این خونگرمی و مهمان نوازی و تعارفات هرکدام از ما مردم ایران، یک  گرگ بی رحم نهفته است که گه گاه در قالب چنین رفتارهایی، پنجه ای نشان می دهد و باز هم به لباس میشش باز می گردد.

به غربی ها نمیدانم اما به خودمان چرا، اخلاق را باخته ایم!



(1) مثل تکنولوژی، علم، اقتصاد و... - البته اگر باز عده ای نگویند اقتصاد آنها فلج است!

(2) لابد شنیده اید بخیه های یک کودک 4 ساله را به دلیل عدم پرداخت پول کشیده و از بیمارستان بیرونش کرده اند.

(3) پزشکی که خودش هم زن بود!.و البته چند وقت بعدش برادران آن مادر با یک کلت همان پزشک را در همان بیمارستان به ضرب گلوله کشتند! این اتفاق در شهر جهرم فارس افتاد.


پی نوشت 1 : درمورد سایر مسائل مثل خانواده ، فساد های مالی و شغلی و ... هم حرف زیاد است و البته خودتان هم می دانید :)

پی نوشت 2 : خاله خانباجی های مجازی تا یک اتفاق رسانه ای می شود در موردش اظهار نظر می کنند. ابتدا اظهار تاسف، بعد تحلیل. بعد جُک می سازند و تمام. خواستم یادآوری کنم که تعجب نکنیم و زیادی هم حرف نزنیم! اگر خیلی مردیم خودمان در موقعیت مشابه و متناسب با شغلمان چنین رفتاری نکنیم!

  • مصطفا موسوی

ما متوسط ها با مذهبی های متعصب که صحبت میکنیم، خود بهتر بینی او تفاخر ز تک تک کلماتشان معلوم است. به طوری که خود را بهشتی و بقیه را یک مشت گمراه مفلوک می بینند. با به اصطلاح روشنفکر ها که صحبت میکنیم، خود برتر بینی و تمسخر از تک تک کلماتشان پیداست. به طوری که خود را عالم با خرد و بقیه را یک مشت ساده ی احمق گول خورده می بینند.



قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین


میترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بیخبران راه نه آنست و نه این


خیام

  • مصطفا موسوی

عشق مثل مرگ است؛ تا وقتی تجربه اش نکنی محال است بفهمی چگونه است. و وقتی تجربه اش کردی، این که چه بود و چگونه بود دیگر به دردت نمی خورد! تو دیگر مرده ای!


*عنوان از حافظ

  • مصطفا موسوی


روزهایی که با توأم تنها

بر تنم گوشت می‌شود دنیا


2 مرداد 94


پی نوشت با ربط: این بیت را خودم خیلی دوست دارم! خودستایی است؟ خب باشد! چه اشکالی دارد؟ !

پی نوشت بی ربط: حاضر نیستم هیچ کدام از  روزهای زندگی ام دوباره برگردد. یعنی حاضر نیستم حتی یک لحظه را دوبار زندگی کنم. چه تلخی‌ها و چه حتی شیرینی‌هایش را. دوباره برگشتن به عقب مثل دوبار طرح کردن یک معما است که قبلا جوابش را همه می‌دانند. می‌خواهم بگویم زندگی هرچقدر هم که خوب باشد یک بار مصرف است.
  • مصطفا موسوی
از مصادیق خودخواهی (خصوصا در مورد خانم ها ) این است که فرد برای این که غذایی که درست میکند خوشمزه شود و همه به به و چه چه کنند، مقادیر معتنابهی روغن استفاده می کند. طوری که در غذا بیشتر از خود بطری روغن مشاهده می شود. در دراز مدت می شود به خطر انداختن سلامتی دیکران به خاطر تعریف شنیدن! کاری که همشیره ی کوچک تر بنده با اهتمام تامی درحال انجام دادنش است تا توانایی اش را به برادر بزرگ ترش، آن هم برادری که 11کیلو اضافه وزن دارد ثابت کند!
  • مصطفا موسوی
من فکر می کنم با همه ی ادعای اختیارشان،
آدم ها حداقل از سه چیز ناگزیرند:
                                  تولد،مرگ، و عشق.
  • مصطفا موسوی

آدم ها اکثرا می ترسند. حتی شما دوست عزیز. اما این که خوب است یا بد است...

مثلا اگر از مردم ترسیدید و از خدا نترسیدید، ای وای! ریا کار و کافر شده اید. اگر از خدا ترسیدید و از مردم نترسیدید، آخ جان! مومن شده اید. اگر نه از مردم ترسیدید و نه از خدا. بدانید که زبانم لال بی آبرو شده اید.و اگر هم از جهنم ترسیدید بدانید که متاسفانه پیر شده اید!

همینطور اگر از تنهایی ترسیدید بدانید عاشق شده اید و اگر از گریه کردن ترسیدید بدانید مغرور شده اید و الی آخر...

آدمیزاد را می شود از ترس هایش شناخت.

  • مصطفا موسوی

امروز با دو نفر از دوستانم به دیدن فیلم "نهنگ عنبر" رفتیم. فیلم بامزه ای بود و دیدنش در سینما خیلی کیف می دهد! ( بعضی فیلم‌ها اینطوری اند!)

اهل گذاشتن تکه ای از کتاب یا دیالوگی از فیلم و ... نبوده ام تا به حال اما از این به بعد خیلی کم، جوری که بر عکس خیلی از بلاگر‌ها حوصله ی مخاطب را سر نبرم گاهی این کار را می‌کنم. آخر مخاطب که شخصیت ها و سبقه ی آنها در کتاب و اخلاقشان و ... را نمیشناسد تا به اندازه ی خواننده ی کتاب از آن دیالوگ لذت ببرد!

این هم یک مکالمه ی کوتاه در فیلم که خیلی خوش نشست:


(بعد از عبور از مهلکه ی گیر دادن ایست بازرسی)

رضا عطاران: ولی حال کردم اونجا گفتی نامزدیم!

مهناز افشار: خب اگه اینجوری نمی گفتم که می گرفتن بازداشتمون می کردن!

رضا عطاران: نه دیگه! دست به مهره حرکته!

  • مصطفا موسوی
از ویژگی‌های خاص ایام امتحانات این است که آدم به جای نشستن پای اینترنت و موبایل و فیلم و ... مجبور می شود یک جای خلوت بنشیند که عملا خودش باشد و خودش. و ماحصل این خلوت، هجوم انواع افکار و تخیلات به ذهن آدم است! من خودم به شخصه خیلی از نوشته‌ها و شعر‌هایم را مدیون این ایام هستم. البته همیشه فکر و خیال‌هایی که ذهن آدم را مشغول می کند به لطافت شعر نیستند و گاهاً خیلی هم مسخره و خنده دار می شوند! مثلا یکی از سوال‌هایی که این توی همین روز‌ها ذهن مرا به خودش مشغول می‌کند این است که چرا می گویند حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود؟ در حالی که اگر بچه‌ای زبانم لال حلال زاده نباشد باز هم مادرش همان و بالتبع دایی‌اش هم همان دایی است! پس حلال‌زاده بودن این وسط چه تأثیری می‌گذارد؟! ممنون می‌شوم اگر پاسخ را می‌دانید با ادله‌ی محکم بیان کنید بلکه ذهن ما هم آزاد شد. با تچکر :|

بعدا نوشت 2 : دوستان! دوستان من! مشتلق بدهید. ما در این ماجرا تنها نیستیم! این یک ، دو ، سه ، چهار عکس را ببینید!
بعدا نوشت 2 : تنها جوابی که به ذهنم زد و کمی به واقعیت نزدیک بود این بود که خدایی نکرده حلال‌زاده نبودن یک پسر از لاابالی بودن مادرش نشأت می گیرد و احتمال این که مادر خودش هم حلال‌زاده نباشد بیشتر می شود. و همانطوری که می دانید اگر مادر حلال‌زاده نباشد ژن مشترکی با برادرش نخواهد داشت و بچه به دایی اش نمی رود! خب فکر می‌کنم کمی به حقیقت نزدیک شدیم!  اما نمی‌خواهم این بحث را ادامه دهم چون شنیدن این کلمه حس منفی می دهد!
  • مصطفا موسوی

"زمان" خیلی شگفت انگیز است. مشکلاتی را حل می کند عجیب! درد هایی که آدم فکر نمی کند از پسش بر بیاید، مهلکه هایی که آدم فکر نمی کند که از آن سالم بیرون بیاید.کافی است صبر کنیم تا ببینیم برایمان چه نسخه ای می پیچد. زمان خیلی شگفت انگیز است... باید به زمان، زمان داد ...


* عنوان بیتی از این شعر قیصر امین پور عزیز.

  • مصطفا موسوی