دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

در بند

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ب.ظ


خواب دیدم که توی زندانم

گرچه زندان بی نگهبانی...

مثل هربار واقعیت داشت

خواب هایم... خودت که میدانی!


توی خوابم فقط خودم بودم

با دو تا دست پینه بر پینه

سنگ بر روی سنگ می چیدم

روی دیوارهای سیمانی


هر طنابی که از پس دیوار

با ندای نجات می آمد

می بریدم، به پام می‌بستم

هدیه هایی برای زندانی!


هرکجا نور یا صدایی بود

پنجره، یا دری که وا میشد

پرده‌های ضخیم می‌بستم

حس خوب عذاب درمانی


میله های عجیب زندانم

افقی بود، نازک و کهنه

و به خطی چروک می مانست

مثل یک پند پیر، طولانی...


صبح امروز تازه فهمیدم

توی زندان ذهن خود بودم

سقف و دیوارها، سرم بودند

میله ها هم خطوط پیشانی...



۲۵ اردی‌بهشت ۹۵


پی نوشت اول: اطلاعات نقاشی

پی نوشت دوم: شماها چرا انقدر ساکتید؟

نظرات (۱۲)

  • چشم به راهم ...
  • چی بگیم؟؟
    پاسخ:
    هر چی بگین خوبه :)
    مصطفی برای من این نقاشی تو از نقاشی بالایی خیلی قشنگتر بود.
    باور میکنی؟
    پاسخ:
    فکر کنم اون نقاشی تو حوزه ی خودش نسبت به مال من تو حوزه ی خودش حرفه ای تر باشه اما ممنونم از لطفت :)
  • ساتیا سخی پور
  • نقاشی بسیار زیبا و البته گویاست .شعر مال کیه ؟ مال خودتونه
    پاسخ:
    ممنون، بله :)
    با آقای محسن رجب پور موافقم،شعر خیلی قشنگ تر بود. تصویر سازی عالی و ارتباط بین ابیات خیلی خوب. پایان بندی شعر رو هم دوست داشتم فقط  اولش :« خواب هایم... خودت که میدانی» مخاطب کی میشه، خودِ تو، خودِ خدا ، اینو نفهمیدم:)
    پاسخ:
    خیلی ممنونم :)
    به نکته ی خوبی اشاره کردید. یه نکته رو بگم که توی شعر میشه مخاطب فرضی داشت و کل این خواب رو دارم برای اون تعریف میکنم. البته این شعر اول مخاطب داشت و درواقع خوایچب رو برای مادرم تعریف کرده بودم و اون تعبیرش کرده بود. منتهی خوب نشده بود و عوضش کردم اما این مصرع موند. هرچند به کلیت اون نکته ای که گفتم لطمه تمیزنه ولی بعدا سعی میکنم اصلاحش کنم. ممنون :)
    آخر شعر تاثیرش انگار بیشتر از بقیه بود .

    پاسخ:
    پس ختم به خیر شد :)
    سلام آقا مصطفا

    یه نظر نوشتم که متاسفانه با قطع اینترنت، احتمالا نرسید!

    تبریک بابت این ذوق، و زبان روان. واقعا دل چسب بود. بند سوم و چهارم را بیش تر دوست داشتم.

    فقط به نظرم، بند آخر را اگر پوشیده تر گفته بودید شاید بهتر بود. در بند قبلش، اشاره ای شده که میله ها، همان خطوط است. اگر شعر مال من بود (که البته شاید هیچ وقت نتوانم چنین شعری بگویم) احتمالا ترجیح می دادم بند آخر را هم با اشاره بگویم. ولی حالا شعر مال شماست و البته بنده هم در لذت از آن شریک شدم.

    یا علی
    پاسخ:
    سلام به آقا مهدی عزیز
    نفرمایید عزیز، من شعرای شما رو خیلی دوست میدارم
    درمورد نکته ای که گفتید خودمم کاملا بهش واقف بودم اتفاقا! اولش کل بند آخر توی یه مصرع اونم توی بند قبلش خلاصه شده بود: «میله میله، خطوط پیشانی» اما زیادی در لفاقه و حتی کمی مبهم بود. ولی گویا از ترس شوری آش دچار بی نمکی شدم!
    از اخر به اول هم بخونیش قشنگه:)
    پاسخ:
    اینجوری بهش نگاه نکرده بودم! ممنونم :)
    عاااااااااالی بود
    پاسخ:
    متشکرم :)
  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    .
    با توجه به مطالب اینجا
    .
    نقاش انگلیسی بید به نام George Frederic Watts و
    تابلو
    (Hope, painted in 1886 and given to the nation in 1897)

    پاسخ:
    یک دنیا ممنونم
    چطوری‌پیدا کردین؟ :|
  • همطاف یلنیـــز
  • سلامی مجدد
    از امکان سرچ عکس گوگلی بهره بردم ^_^

    پاسخ:
    عه؟ برم یادش بگیرم! ممنون :)
  • با تو بدون من
  • با سلام و احترام
    شعر روان و زیبایی خواندم .
    چشمه سار شعرتان همواره جوشان
    پاسخ:
    سلام و احترام از ماست استاد
    نظر لطف شما همیشه سمت ما بوده و هست . ممنونم :)
    خوب خوب :)
    پاسخ:
    ممنون ممنون :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">