دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۳۹ مطلب با موضوع «چامه (شعریات)» ثبت شده است

آهای در خون من جاری

در قید رگ های منی

گفتی قیدت را بزنم؟


۸ فروردین ۹۴

پی نوشت: شعر، مضمون تکمیل شده ای از یک جمله ی مستعمل در بین فنچ های عاشق پیشه ی دهه هشتادی ست! (قیدت و رگمو با هم زدم!) که البته آن جمله حلقه ی ارتباط بین دو اتفاق را ندارد! که من سعی کردم از چرم این کفش تا به تا برای خودم کفش سالم تری بسازم!

  • مصطفا موسوی

کویر اولش خشک است. باران می آید و تَرَش می کند. بعد از  باران، کویر باز هم خشک می شود. اما مثل قبلش نیست؛ سر تا سر تن خاکی‌اش پر از ترک می شود.


بعدِ عمری ادا در آوردن

آخرِ کار مشت من وا شد

از پس آنهمه قسم، این مرد

با دُم یک خروس رسوا شد!


گفته بودم که خشک و منطقی ام

گفته بودم اصول ها دارم

طبق برنامه پیش میرفتم،

تا سر و کله ی تو پیدا شد


صورتم را به خنده وا کردی

با همان خنده های صورتی اَت

آن زمان فکر هم نمیکردم

آخرش گریه باشد اما... شد!


اینک اما تو رفتی و امسال

روزها مثل اشک من بودند

قطره قطره چکید این دریا

لحظه لحظه گذشت و فردا شد


 قبل از این بی تو بوده ام، حالا

باز هم بی تو ام ولی این بین

چیزی انگار عوض شده در من

که نگاهم حریم سرما شد


فرق کرده ست جنس تنهاییم

مثل سابق نمی شوم. هرچند

بعد از این اتفاق ها تنها

مرد تنها دوباره تنها شد


۱۸ دی ۹۴


  • مصطفا موسوی

وقتم پر است این روزها، عمداً

تنها پناهم پشت این میز است

خود را به دست زندگی دادم

گفتی زمان حلّال هر چیز است


تا روز باشد حال من بد نیست

«درگیر بودن» غالباً بد نیست

اما همین که شب شود در من

 آغاز جنگ روم و چنگیز است


من با اتاقی سوت و کور...از نو

از روز اول را مرور... از نو

من؟ متهم. شاکی؟ خودم هستم!

این دادگاهی بس غم انگیز است


صد فصل ماتم در دلم دارم

یک مملکت غم در دلم دارم

من ظاهرم مرداد بوشهر و

توی دلم دی ماه تبریز است


رفتی،رمق از بال من رفته

رفتی و حال از سال من رفته

رفتی و دیگر بر نمی گردی

رفتی و من با من گلاویز است


تقویم را از جا در آوردی

هی فصل ها را جا به جا کردی

وقتی که میرفتی زمستان بود

یلدا شروع فصل پاییز است!


۲۹ مرداد ۹۴


یلداتون مبارک :)


  • مصطفا موسوی

شعرهایم‌ را ،

از بس سبک بودند،

باد برده.

خودکارم اما،

بغض های سنگینی داشت...


۱۳مهر ۹۴


پی نوشت: آنقدر سنگین که نمیتوانم حتی از زمین بردارمش و‌چیزکی بنویسم !

  • مصطفا موسوی

تسلای تو کار من نیست

اما

به سهم خودم

به سهم سهمگین تو از تب

می‌اندیشم امشب



  • مصطفا موسوی

توی نفس هات باد سردی هست

تو گریه بارونت چه دردی هست


اون پاکت خالی سیگارت

با این صدای زخم و خش دارت


تو باد سرد و خش خش و بارون

با سرفه های خسته ی بی جون


موهات که مثل برگ میریزه

اینها همه یعنی که... پاییزه


۱ مهر ۹۴

  • مصطفا موسوی


پی نوشت: در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم "سعدی"

  • مصطفا موسوی
دکترم می گوید
ما برای هم ضرر داریم
بوسه هایت برای قند من
آغوشم برای فشار تو

5 مرداد 93

پی نوشت: من که نیستم! اما شما همچنان نظر بگذارید؛ با تشکر:)
  • مصطفا موسوی


روزهایی که با توأم تنها

بر تنم گوشت می‌شود دنیا


2 مرداد 94


پی نوشت با ربط: این بیت را خودم خیلی دوست دارم! خودستایی است؟ خب باشد! چه اشکالی دارد؟ !

پی نوشت بی ربط: حاضر نیستم هیچ کدام از  روزهای زندگی ام دوباره برگردد. یعنی حاضر نیستم حتی یک لحظه را دوبار زندگی کنم. چه تلخی‌ها و چه حتی شیرینی‌هایش را. دوباره برگشتن به عقب مثل دوبار طرح کردن یک معما است که قبلا جوابش را همه می‌دانند. می‌خواهم بگویم زندگی هرچقدر هم که خوب باشد یک بار مصرف است.
  • مصطفا موسوی


سُر می‌خورد از دست تو، هرچند محکم

می‌گیری آن دستِ به خون آغشته اش را

من را میان اشک‌هایت جستجو کن

می‌آورَد دریا به ساحل کُشته‌اش را..


تاریخ دقیقش را یادم نیست. احتمالا مرداد 93 !


با تشکر از خانوم انار برای ساختن این عکس - نوشته‌‌ی زیبا :)



  • مصطفا موسوی