اگر بخواهیم بپذیریم که من و تو یک زندگی مشترک مجازی داشته ایم؛ خب هر زندگی مشترک هم ملزوماتی دارد. اولین چیزی که از زندگی مشترک به ذهن میآید، یک سقف مشترک است. زیر یک سقف رفتن، هم خانه شدن. جایی که با هم حرف میزنید، با هم چای میخورید، جایی که در آن با هم زندگی میکنید. حالا با این اوصاف خانهی ما کجا بود؟ باید بگویم تلگرام!
خب باید قبول کنیم که اول هر زندگیای نمیشود خانهی مجللی داشت. اولش از یک جای کوچک و نقلی شروع میکنند. نظرات خصوصی وبلاگهایمان آن خانهی کوچک و نقلی بود که کم کم شد یاهو مسنجر و فیس بوک و ... و آخرش هم این تلگرام شیک و سریع و جذاب!
چند سال را توی تلگرام با هم زندگی کردیم؟ چقدر با گوشه گوشه اش، با هر ایموجی و استیکرش خاطره داریم؟
از وقتی قابلیت ادیت نداشت و نمیشد حرفت را پس بگیری! تا اولین باری که میشد پیام را حدف کرد و من پیام " دلم برات تنگ شده" ی seen نشده ام را پاک کردم اما چند دقیقه بعد پیام دادی من هم! چه روزهایی بود...
عوض کردن تصویر زمینه ی چت، گروه های مشترک، کانال شخصی هر کداممان،
حالا تلگرام، خانهی آبی دوست داشتنی بهترین سالهای جوانیمان، بدون تو آیینهی دق من شده. خودت که نمیدانی، نمیشود تنهایی توی خانهای که هیچ وقت در آن تنها نبودهای زندگی کنی. توی اتاقی که هیچ وقت تنها نبودهای بخوابی. باید اتاقت را عوض کنی. باید خانه ات را، محله ات را عوض کنی.
راستش از خبر فیلتر شدن تلگرام چندان هم ناراحت نشدم. حالا که من جراتش را ندارم، انگار توفیق اجباری است که ترکش کنم. تا در و دیوار این خانه مرا نخورده است... تا عکس پروفایلت، دو نفره نشده و مرا دق نداده...
- ۵ نظر
- ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۲۴