مطلبی دیدم که در آن یک نفر عکسهای میکروسکپی از اشک انسان در حالات مختلف خنده، اندوه، امید، جدایی و... گرفته بود . جالب بود اما این که چطور توانسته بود نمونه ای از "اشک حاصل از جدایی" پیدا کند برایم خیلی عجیب بود. چون شاید بتوانی بروی به کسی که ناراحت است بگویی لطفا یک نمونه اشک به من بدهید. اما به کسی که درحال گریه از جدایی است...
اصلا به این اندیشیدم که داشتن نمونه اشک چقدر چیز متفاوتی است. و نگه داشتنش تا سال ها بعد. وقتی پیرمرد بازنشسته ای شدی که دیگر کاری برای انجام دادن نداری جز فکر کردن به خاطراتت. یا بازگو کردنش برای نوه ات که دختر بیست و دو ساله ایست، کنجکاو برای سر در آوردن از اسرار پدر بزرگ مرموزش؛ وقتی از تو می پرسد این شیشهرنگیهایٍ نقلیِ توی صندوقچه ی چوبی ات چیست؟
+ اینا اشکامه دخترم
- (با تعجب) اشکِ چی؟
+ مثلا این اولیه، اشک از گریه ی توی اتوبوس، وقتی برای اولین بار میرفتم سربازی و قرار بود چند ماه از مادرم جدا بشم. این یکی اشک، از خندیدن به بامزه بازی هایی پدرته، وقتی دو سالش بود. اون یکی اشک شوقه وقتی بعد از سه سال بین ایران و ترکیه آتش بس اعلام شد. این یکی که زیاده مال اولین باریه که سر خاک برادرم تنها شدم....
- آقا جون اون یکیو نگفتین.
+ کدوم یکی بابا جون؟
- همون فیروزه ای رنگه.
+ اون که خالیه.
-(با شیطنت) خب چرا خالیه؟
+ بابایی من زیاد اهل گریه نبودم. واسه همین تا اشکم میومد یادم می افتاد که نمونه شو نگه دارم. این شیشه خیلی قشنگ بود. دوست داشتم قشنگ ترین اشکم رو توش بریزم. یه اشک مخصوص.
- خب؟ اون اشک مخصوص هیچ وقت نیومد؟
+
- آقا جون میگم اون اشک ریختن مخصوص هیچ وقت اتفاق نیفتاد؟
+ چرا. ولی وقتی مخصوص باشه دیگه قاعده بر نمیداره. بی قاعدگیش هم این بود که یادم رفت برش دارم. آدم وقتی دلش خیلی غصه دار باشه یادش میره بعضی نشونه ها رو باید نگه داشت...
- خب پس چرا شیشه ی خالیشو نگه داشتی؟
+ دخترم بعضی چیزا رو اگه نتونی داشته باشی هم باید جای خالیشونو نگه داری. این یه قانونه.
- آقا جون فک کنم فهمیدم چی میگی.
+ میدونم بابایی. میدونم :)
#