بوفه ی کور
آبدارچی شرکت ما گوشهی ناهار خوری شرکت بوفهی خیلی کوچکی دارد. کوچک یعنی اجناسش از ده قلم کمتر است. در حد نوشابه و دوغ و یکی دو نوع بیسکوییت. اما مسئلهی جالبی که وجود دارد این است که بچههای شرکت وقتی مثلا یک دوغ خانواده را میخرند و نصف آن را با دوستشان میخورند، نصف دیگر آن را به آبدارچی بر میگردانند. و او هم با یک ماژیک آبی با خطی ساده اسم طرف را روی بطری مینویسد و دوباره در یخچال میگذارد. به این دلیل این کار را میکند که ما مجبور نباشیم فردا برای نوشیدن چیزی با غذایمان دوباره یک دوغ جدید بخریم (هرچند سود آبدارچی در این است) و فردا میآید ادامهی بطری دیروز را خنک مینوشیم!
میخواهم بگویم مهم نیست شغلتان چه باشد. مهم این است که طبعتان بلند باشد.
آبدارچی شرکت ما منافعش را نمیبیند. بوفه اش کور است.
آبدارچی شرکت ما، نمیدانم اهل کجاست که لهجهی حرف زدنش چنگی به دل نمیزند. اما لهجهی حضورش خیلی شیرین است.