دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

شاعره

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۵۱ ب.ظ

تقدیم به همه‌ی شاعران زن ایران، که انگار این سرزمین تاب دیدنشان را ندارد.

و تقدیم به تو، که شاعر شعرهای منی.



‏پشت تریبون ناگهان مجری تو را خواند:

«در خدمت خانومِ...» نامت را صدا زد! 

تا نامت آمد بار دیگر ریخت قلبم

بی اختیار از جای خود در سینه جا زد


برخاستی، از جان من هم آه برخاست

تشویق و تحسین از تمام انجمن هم

شاید ندانی کل سالن چشم‌هاشان

دنبال چشمت هست، از آن جمله من هم


از پله بالا می‌روی با نبض هایم

لبخند محوی کنج لب‌هایت نشسته

خم می‌کنی آهسته قد میکروفون را

آمفی تئاتری در تماشایت نشسته! 


از "رابعه" عاشق تری در شعرهایت

با پختگی‌هایی که از "پروین" گرفتی

شور "فروغ" از بیت هایت می‌تراود

از شعر "نجمه" ، لهجه‌ای شیرین گرفتی


با اندکی شک، دفترت را باز کردی

این حالتت را می‌شناسم، بی‌قراری:

-آیا که حرفت توی شعرت نقش بسته؟-

-آیا کسی می‌فهمد از چه غصه داری؟-


« با یک غزل در خدمتِ..» آغاز کردی

با لحن زیبایی که مخصوص خودت بود

با آن نگاه نافذت از پشت عینک

با حزنِ آوایی که مخصوص خودت بود


اینجا کسی شعر تو را فهمید، وقتی

می‌باختی قافیه از بی‌حاصلی‌ها

وقتی ردیفت "ترس" شد بغض تو را دید

او از ردیف آخر این صندلی‌ها


حرفی بزن! آخر چرا انقدر محزون؟

فکرت کجا مانده ست؟ از دنیا چه دیدی؟

یا تا کجای شعر رفتی - بازگشتی

با من بگو! با من بگو آنجا چه دیدی؟ 


چشم تو غمگین است مثل شعرهایت

شعر تو غمگین است مانند صدایت

جان ظریفت طاقت غم را ندارد

دلواپست هستم. بمیرم من برایت


از شعر گفتن هات می‌ترسم که آخر،

شاعر شوی. می ترسم از بی تکیه گاهی

از شاعران زن چه می ماند؟ به غیر از

نام بلندی، 

   عمر کوتاهی 

       و آهی


مصطفا موسوی

نوروز 98

نظرات (۸)

احسنت به شما، واقعا کاش می‌شد و ایستاده تشویقتون می‌کردم... محشر بود.

پاسخ:
خیلی خیلی ممنونم. شما همیشه لطف دارید :)

به به مرسی :) چه عالی 

پاسخ:
خواهش می‌کنم:))

یه جوری تشکر کردم انگار برا من بود :)))

خسته نباشی دست مریزاد

پاسخ:
والا قابلی نداره :))
ممنونم. لطف دارید :)

یادم افتاد به این شعر از منزوی:

زن جوان غزلی با ردیف آمد بود
که بر صحیفۀ تقدیر من مسوّد بود

زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی من
به حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود...

 

خیلی خوب بود شعرتون. احسنت.

پاسخ:
قشنگ بود! 
خیلی ممنون خانوم شاعر. لطف دارید :)
  • سیدسروش‌مهدی مویدی
  • سلام مصطفی جان

     

    دست مریزاد

    واقعا عالی بود و پر از احساس. این مدت که کم‌پیدا شدی شاعرتر شدی.

     

    تنها نکته‌ای که به نظرم می‌رسه این‌ه که مصراع  "آیا که حرفت ..." رو می‌تونستی خیلی بهتر بگی. اینکه "که" بعد از آیا اومده یه کم غریب‌ه.

     

    واقعا لذت بردم.

    خدا خیرت بده و حفظت کنه.

    پاسخ:
    سلام آقا سید عزیز و با معرفت
    واقعا لطف داری برادر.
    نقدت وارده. ببینم چطوررمیشه اصلاحش کرد.
    باز هم ممنون :)
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • خیلی قشنگه. من شاعر نیستم ولی خیلی چسبید.

    پاسخ:
    لطف دارید شما :)

    واقعا شعرتون قشنگ بود :))

    پاسخ:
    واقعا ممنونم :)
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • همیشه کیف می‌کنم با قلمت و طبع لطیفت و احساست 😊

    پاسخ:
    همیشه لطف داری پس :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">