دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

گزارش کوتاه 01

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۰۵ ق.ظ

آزمون نظام مهندسی آخر دو هفته دیگه ست و شدیدا مشغول خوندن مطالب مونده ام.

دو سه ماهه کارو تعطیل کردم و داداشم (شریکم) حسابی خسته و شاکی شده و منتظره امتحان تموم شه جبران کنم!

دوست دارم بعد آزمون برم کربلا. مادرم تابه حالا اذن نداده برم. امسال دیگه میخوام یواشکی برم. نمیدونم درسته یا نه

از طرفی کارت ملیم نمیدونم کجاست. و نمیدونم گذرنامه میشه گرفت با شناسنامه قدیمی یا نه؟ کاروان‌هایی که میخواستم باهاشون برم هم همه حرکتشون قبل امتحانمه. یه مقدار پیچیده شده خلاصه.

  • مصطفا موسوی

نظرات (۷)

خواهر من دو سال پیش ازمون نظام مهندسی داد و قبول شد، برای امتحان فقط نمونه سئوال‌های سال های قبل رو خونده بود، شما هم اگه وقتتون کمه روزهای اخر یه وقت بذارید اونا رو هم بخونید به نظرم.

اگه منظورتون از قدیمی شناسنامه‌ی غیر هوشمنده که من الان از یکی دونفر پرسیدم گفتن اره میشه ، بعد برای کربلا هم چون ویزا نمیخواد باید حتما تو سامانه‌ی سماح ثبت‌نام کنید.

پاسخ:
اونا رو خوندم و همچنان دارم میخونم. دو تا آزمون با هم دارم. طراحی و نظارت. برای همین حجمش یه کم زیاد شده.
ممنون از اطلاعات مفیدتون :)

حالا که همه چیز قاطی پاطیه قاچاقی برو که مزه اش بیشتر بشه:)

ان شالله که آزمون عالی پیش بره، کربلا هم جور بشه. 

مادر جان چرا اجازه نمی‌دن؟ 

پاسخ:
اون موقع که امریکا تازه حمله کرده بود مزه داشت! الان قانونی بری بهتره. بیمه هم هستی.
در کل میترسن. قلبشونم چند بار عمل شده و ترس و استرس براش خوب نیست. 

سلام آقا مصطفا

موفق باشی...

به دست آوردن رضایت مادری که اجازه ندادنش از روی محبت است احتمالا نشدنی نیست... ان‌شاء‌الله که اجازه می‌دهند. اگر رضایت ندادند و رفتن‌ شما موجب رنجش‌شان می‌شد به نظرم نرفتن بهتر است... ان‌شاء‌الله بتوانید در فرصتی بهتر از اربعین با مادرتان هم‌سفر شوید... حسرتی که بر دل من ماند.

پاسخ:
آقا مهدی مادر بیمار قلبیه و میگه بری اضطرابم زیاد میشه نرو. اگه بتونم جوری برم که نفهمه بهتره. البته اگه اصلا بتونم برم و بیستم دیر نباشه

آقاجون من عاشق کربلا رفتنه، بدون مامانمم ‌نمیره، مامانم میگه من پامو کربلا نمیذارم. میترسم. بعد اون موقع که سوریه هنوز امن بود می‌گفت بریم سوریه، آقاجون می‌گفت من قبل از زیارت امام حسین نمی‌رم زیارت حضرت زینب:)

و همچنان هیچ کدوم رو نرفتن:) 

پاسخ:
چه قشنگ! مثل داستان می‌مونه :)
  • بانوچـه ⠀
  • ان‌شاءالله که نتیجه آزمون خوب باشه. هرچند من با مغز خسته اومدم این پست رو خوندم و هی فکر می‌کردم آمون مگه خدای مصری جماعت نبود؟ یعنی نظام مهندسی‌ها هم آمون‌پرست شدن؟!

     

    اگر امام‌حسین بطلبه، مادر هم رضایت می‌ده، اگر رضایت ندن که به نظرم یواشکی هم نرید. یک درصد احتمال بدید متوجه بشه.

    پاسخ:
    خیلی ممنون. الان اصلاحش میکن!
    نه دیگه نرفتم :( 
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • بدون اجازه مادرتون نرید. مامان‌ها گناه دارند

     

    پاسخ:
    نرفتم دیگه
  • آقای سر به هوا ...
  • سلام مصطفی عزیز :دی
    دعوتت میکنم به چالش داستان من و وبلاگ نویسی !
    پست آخرم رو بخون ..

    پاسخ:
    سلام. خیلی خیلی ممنونم از دعوتتون. راستش الان توی مودش نیستم. ایشالا در اولین فرصت چشم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">