لرزان و پر خطا
دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۵ ق.ظ
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر میرفت، به آن گوش میداد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای دکمه ی پخش، دکمه ی ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد سکوت خودش را ضبط کرده بود. و حالا هر شب باید به تنهایی مضاعفش گوش میداد...
من آن پیرمردم. عقلم زایل شده. دستم می لرزد و صدای سکوتم زیبا نیست..
- ۹۸/۰۶/۱۸
قشنگ نوشتی
اما خیلی عمگین و تلخ