خاکشیر
برخلاف تصورم توی سال جدید هم نتونستم خودمو پیدا کنم هنوز. ولی مطمئنا این اتفاق به زودی می افته چون چند روزه واقعا از دست خودم خسته شدم. به زودی یعنی تو نیمه ی اول همین امسال!
در ادامه پست قبلیم، دیروز هم گردباد اومد پلاستیک یه قسمت از گلخونه رو کند و یه تومن خسارت زد بهمون. شایدم بیشتر. اما خب دیگه سِر شدم. هیچی ناراحتم نمیکنه. این از اوج ناراحتی نیست. یا یه جمله ی کلیشه ای. واقعا دیگه ناراحتم نمیکنن این چیزا.
ماه رمضون بدی نیست. ولی هنوز هیچ حس معنوی ای پیدا نکردم. دیروز بعد از اون گردباد یکی از دوستام زنگ زد که ماشینت درست نشد بیای ماشین لباسشویی منو ببریم تعمیرگاه؟ خیلی تعجب کردم. دو ماه پیش یه بار بهم گفته بود و ماشین تعمیرگاه بود! توی ایام عید هم باز بهم گفت. فکر کردم توی شلوغی های قبل سال نرسیده ببره. که خب نبودم که براش ببرم. الان که زنگ زد با این که ماشین یه هفته بود توی پارکینگ خونه خوابیده بود بابت خرابیش که میخواستم بدتر نشه براش بردم. دو ماه به خاطر این که پول وانت نداشت ماشین لباسشوییش خراب مونده بود. بعد از ده پونزده سال کار کردن... خدا باعث و بانیاشو لعنت کنه.
یه تیکه فایبرگلاس از توی خونه آورد گذاشتیم کف ماشین که لباسشوییو بذاریم روش. بعد دیگه هرچی اصرار کردم ازم پس نگرفت گفت به دردم نمیخوره به درد تو میخوره. دلم گرفت اما خوشحال شدم. ماها همو داریم. ولی خداوکیلی این نشد مملکت.
خب. دیگه غرغر بسه. ایشالا به زودی با پست های فاخر تر در خدمت اسلام و مسلمین خواهیم بود. روز خوش
- ۹۸/۰۲/۲۶