سر رشته ی امور
روز اول تصمیم گرفتیم اون نهال( پاجوش)هایی که سفارش گرفته بودیم رو آماده کنیم که بدیم طرف ببره بدهیامونو بدیم. توی راه گلخونه ماشین یهو خاموش شد و چون عجله داشتیم کنار خیابون قفلش کردیم و بدون ماشین رفتیم. سوییچ دست داداش بود و در حین کار گمش کرد! سوییچ یدک هم نداشتیم. هیچی دیگه باز به دلیل این که سرمون شلوغ بود همونجا ولش کردیم و چند روز بی ماشین طی کردیم.
کار بعدی این بود که روی سقف و دیوارههای گلخونه رو گِل پاشی کنیم که جلوی آفتابی که گلا رو بی حال کرده بود رو بگیریم. انجامش دادیم. چند تا خورده کاری دیگه هم بود انجام دادیم. روز آخر به دلیلی با کفش کار برگشتم خونه و لباسام توی "کپر" کنار گلخونه موند.
دیروز میخواستم برم دنبال کارای ماشین. دیدم لباسام و مخصوصا کفشم نیستن. مجبور شدم یه تیپ اسپرت با شلوار اسلش بپوشم که بشه باهاش کفش فوتسالی پوشید! دیروز واسه تعمیر ماشین با همون تیپ جلف بین کلید سازی و مکانیکی و توی محل تردد کردم!
امروز رفتم گلخونه و دیدم یکی از لنگه های کفشم نیست! احتمال زیاد چون چرم بوده سگ برده!
دیشب بارون اومد و گلخونه رو تمیییز شست.
پریشب هم مشتری ناشی مون به این دلیل که پاجوشها به جای این که 30 الی40 سانتی باشن 25 الی 45 سانتی بودن کل بار رو برگشت زد و الان توی پارکینگ خونه ست!
و اینا مشت نمونه ی خروار شیش ماه اخیرمه! حقیقتا روزای عجیبیه!