دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

ماشین خرندگان جوان ۵

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۴۱ ب.ظ

پیش نوشت: دوستانی که تازه به جمع ما اضافه شده‌اند می‌توانند از اینجا چهار قسمت قبلی را بخوانند.

خب می‌گفتم. در راه بازگشت از یاسوج بودیم که توی شیپور یک آگهی تویوتا، همان تایگر که ما می‌خواستیم منتهی دو مدل بالاتر و رخ بهتر و قیمت مناسب تر پیدا کردیم. سریع تماس گرفتیم و تا برسیم به شیراز قرار بازدید گذاشتیم و دیدیم و پسندیدیم و قرار شد فردا بعد از تایید مکانیک ماشین را بخریم. فردا صبح ساعت ۸:۳۰ زنگ زدیم گفت ۹ زنگ بزن. ۹ زنگ زدیم گفت: "حقیقت قبل از شما یک مشتری از کاشان قرار بود بیاید، اگر او نپسندید در خدمتیم." که خب قاعدتا او پسندید! هرچه گفتیم ما بیشتر پول می‌دهیم و حتی ویشنهاد رشوه به دامادش دادیم (که این کارها انصافا بی‌اخلاقی است! نکنید!) افاقه نکرد و ماشین نازنین از کفمان پرید!

دیدیم وقت کم است و پروژه عقب است. تا شب کمی دنبال ماشین می‌گردیم و اگر نشد موکولش می‌کنیم به بعدا. تا شب چیز دندان گیری نصیبمان نشد. ساعت ۸ شب یکی از دوستانمان پیشنهاد داد پژو ۴۰۵ برادرش را به قیمت مناسب به ما بدهد تا کارمان شب عیدی راه بیفتد تا بعد. گفتیم برویم و ببینیم.

(داخل پرانتز بگویم که پراید وانت عزیز که معرف حضورتان بود، سر شاسی اش شکسته و لق بود (اهل فن می‌دانند چه وحشتناک است!)درب شاگردش فقط از بیرون باز میشد و درب راننده اش بالکل خراب شده بود! شما اگر لحظه پیاده شدن دو نفر آدم میانگین ۹۵ کیلویی را از فقط یک درب از ماشین پراید وانت تصور کنید اصرار ما به خرید ماشین را متوجه می‌شوید!)

ماشین را دیدیم. مدل ۸۹ دوگانه فابریک، رنگ سقف و کاپوت کمی کچلی داشت. سوار ماشین مورد نظر شدیم تا هم امتحانش کنیم و هم ببریم به یکی دیگر از دوستانمان که ماشین شناس بود نشان بدهیم. (می‌بینید چقدر به مشورت و نظر کارشناس اهمیت می‌دهیم؟!) دوستمان گفت ماشین بدی نیست و این قیمت می‌ارزد.

توی راه برگشت به سمت مغازه صاحب ماشین بودیم و بحث می‌کردیم که بخریمش یا نه؟ تقریبا به این نتیجه رسیدیم که پژو زیاد به دردمان نمی‌خورد و فعلا دست نگه داریم و نخریم، که توی سربالایی یکی از پل‌های روگذر، باد زد زیر کاپوت و کاپوت که احتمالا توسط دوستمان خوب بسته نشده بود قفلش باز شد و بالا آمد و برگشت و چسبید به شیشه ماشین! من پشت فرمان بودم و هبچ جا را نمیدیدم. به بدبختی از فضای کم دیدی که داشتم استفاده کردم و ماشین را جمع کردم. خوشبختانه به کسی یا به جایی برخورد نکردیم اما کاپوت خودش له شده بود و بخشی از سقف را هم قر کرده بود! حالا باید چه می‌کردیم؟!

ادامه دارد...

  • مصطفا موسوی

نظرات (۴)

خودش یه سریاله کامله ها!!! 
پاسخ:
جاهای جذابش مونده!
خوش شانس کی بودین شما؟
پاسخ:
:)))
  • نیمه سیب سقراطی
  • ای باااااابااااااا ... چه دردسر هایی ... :/
    پاسخ:
    اینا طبیعیه!
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • فیلم نامه تون رو بدین، پایتخت ۶ رو از روش بسازند:-)
    پاسخ:
    خودم و داداش هم در نقش نقی معمولی و ارسطو!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">