ماشین خرندگان جوان.۳
ماجرای خرید ماشین را اینجا گفته ام و نمیشود نیمه تمام رهایش کرد! تا آنجایی گفتم که حرکت کردیم به سمت مشهد.
قبل از ظهر رسیدیم مشهد. ظهر ماشین را دیدیم. شخصی که پشت تلفن با او توافق کرده بودیم، در واقع پسر صاحب ماشین بود. وقتی بحث قیمت شد پدر گفت پسرم کارهای نیست. ماشین مال من است و من چنین قیمتی که توافق کرده اید نمیدهم. به همین سادگی! اصلا برایشان مهم نبود که گفتیه بودیم از شیراز آمده ایم؛ یعنی بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر!
ظهر ناهار خوردیم. بعد از ظهر رفتیم زیارت و عصر حرکت کردیم به سمت تهران. گفتیم میرویم آنجا توی بازار جمعه چیتگر یا شهرک زینبیه تهران یک ماشین سواری میخریم که فعلا کارمان راه بیفتد، بعدا که وقت داشتیم عوض میکنیم و ماشین مورد علاقهمان را میخریم. صبح ساعت ۸ شهرک زینبیه بودیم!
بعد از گشت و گذار چهار پنج ساعته یک عدد مزدا ۳۲۳ تمیز پیدا کردیم. قیمت، چانه، امتحان، توافق، بیعانه، ماشین را برداشتیم. به محض وارد شدن به اتوبان به سمت پارکینگ و بالا رفتن سرعت متوجه صدای اضافی در ماشین شدیم. مکانیک، چک کردن، تشخیص عیب، اهمیت عیب، پس گرفتن بیعانه، فسخ معامله!
دیگر به خاطر زیق وقت خرید ماشین منتفی شد. رفتیم منزل خواهر جان برای استراحت و شب راه افتادن به سمت شیراز، دست از پا درازتر!
فعلا تا همینجایش کافی است. این رشته سر دراز دارد!
- ۹۷/۰۱/۰۵