کتابهای تقریباً تصادفی
توی این پنج هفتهای که گذشت از آغاز دور جدید کتابخوانی، کتابهای ناطوردشت (جی.دی.سلینجر)، چشمهایش (بزرگ علوی)، گوژپشت نوتردام(ویکتورهوگو)، عزاداران بَیَل(غلامحسین ساعدی) و من زندهام(معصومه آباد) را تمام کردهام.
راستش حوصلهی تجزیه و تحلیل مفصل ندارم. به طور کلی اگر بخواهم بگویم، به نظرم گوژپشت نوتردام و چشمهایش با این که داستانهای زیبایی داشتند تا حدودی کسل ککننده بودند و شاید اگر محصول امروز بودند انقدر معروف نمیشدند. کتاب ناطوردشت کتاب خوبی بود وارزش خواندن را دارد. عزاداران بیل کتابی است که هرکسی نمیپسندد اما بهنظر من متفاوت و جالب بود و حرفهای جالبی برایگفتن داشت و از زبان جالبی برای بیانشان استفاده شده بود. کتاب من زندهامهممانند خیلی از کتابهای خاطرات اسرای جنگی ما، واجب است که بخوانیمش!
در حال حاضر کتاب مردی به نام اُوه را در دست مطالعه دارم. در زمان استراحت ظهرها در شرکت همچند صفحهای از کلیله و دمنه میخوانم (تا به دلیل سنگینی کتاب خوابم ببرد!)
فعلاً که فراغت و خلوت خوبی برای کتاب خواندن دارم استفاده کنم که بعید میدانم این شرایط ماندگار باشد!
- ۹۵/۱۲/۱۸
خوش به حالت آقا مصطفا!