دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

آبی

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ

 وقتی گفتی چه غرور زیبایی داری هنوز نمی شناختمت، نمی دانستم آن چشم های آبی، چقدر دریاست! و نفهمیدم باید به دنبال تخته پاره ای باشم تا به آن بزنم و غرورم از چشم زخم چشمان شورت در امان باشد و در عمق بی انتهایش غرق نشود... آری چشمانت آبی و شور و عمیق بود، مثل دریا ! غرورم تسلیم شد و قلبم دریا زده...

و حالا تو رفته ای و کویری ترین داغ را به دلم گذاشته ای...

 

سُر می خورَد از دست تو، هرچند محکم...

می گیری آن دستِ به خون آغشته اش را

من را میان اشک هایت جستجو کن ؛

می آوَرَد دریا به ساحل کُشته اش را !

 

۱۸ آذر ۹۳

 


پی نوشت: این برچسب "دزدی از خودم" مربوط به مواقعی است که نوشته های قبلی خودم را دوباره میگذارم. اگر تکراری بودند ببخشید دیگر:)

نظرات (۹)

  • اقای روانی
  • شعر خیلی اشناست...و مصرع اخر خیلی خوبه...قشنگ عجز شاعر رو داره..
    پاسخ:
    بله شعر که از زبان دل انسان گفته بشه برای همه آشناست! مثلا من خیلی شاخم:))
    ممنون :)
    بعضی ها فقط می آیند که دارایی های آدم را بگیرند واصلا هم که مهم نیست این شخص بعد از رفتنشان فوبیای دوست داشتن میگیرد و یا اصلا دوام خواهد آورد
    پاسخ:
    فوبیای دوست داشتن تنها مرضیه که آدمیزاد نمیگیره! چون دوست داشتن براش نیازه و آخر سر باز مجبوره دوست داشته باشه:)
  • زهرا خسروی
  • وقت رفتن  شد و من کنج نگاهت ماندم
    *شعر آواره گی از روی لبانت خواندم
    *غرق رویا شدم از خاطره ی چشمانت
    *زورق عشق تو
     را تا دل دریا راندم

    پاسخ:
    زیبا بود:)
    کاش الان و همیشه شاعر اشعاری که میذاریم ذکر بشن! این شعر پس از جستجو های بسیار احتمالا برای آقای نوید باقرپور باشه:)
  • پرهون بلاگ
  • یاد این شعر افتادم:

    دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
    آن جا که باید دل به دریا زد همین جاست ...
    پاسخ:
    بله همینجاست!
    از حسین منزوی عزیز :)
    نمیدونم چرا ولی این شعرت منو یاد شعر همسفر باد انداخت که ساغر شفیعی سروده و افتخاری خونده :

    هرچه شکفتم تو ندیدی مرا

    رفتی و افسوس نچیدی مرا

    ماندم و پژمرده شدم ریختم

    تا که به دامان تو آویختم

    دامن خود را نتکان ای عزیز

    این منم ای دوست به خاکم نریز

    وای..مرا ساده سپردی به باد

    حیف که نشناخته بردی ز یاد

    همسفر بادم ازآن پس مدام

    می گذرم بی خبر از بام و شام

    می رسم اما به تو روزی دگر

    پنجره را باز گذاری اگر...



    پاسخ:
    بله ظاهرا تذکر به نفرات قبلی باعث شد بعدیا اسم شاعر که هیچ اسم خواننده رو هم بگن!
    ممنون :)
  • نیمه سیب سقراطی
  • چیز مهمی که من از این پست کشف کردم ، پخته تر شدن محسوس قلم ـتون بود :)

    موفق باشین .
    پاسخ:
    من؟؟؟!
    ممنونم :)
  • زهرا خسروی
  • کاملشو نتونستم پیدا کنم روی جلد اول کتابی دیده بودمش یادش افتادم(:
    پاسخ:
    بله بنده هم با جستجو توی اینترنت پیدا کردم:)
  • فاطیما کیان
  • خیلی زیبا بود وحس خوبی رو میشد ازش خوند
    پاسخ:
    ممنونم :)
    +++و حالا تو رفته ای و کویری ترین داغ را به دلم گذاشته ای...

    + کویری ترین داغ
    پاسخ:
     :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">