دو غصه ی بزرگ
من اهل نیریزم. شهری که متاسفانه گردنه ی زیبای لای رزش قتله گاه سربازان بی گناه وطنم شد. به عنوان یک نیریزی این را از من داشته باشید که اگر بهترین اتوبوس دنیا هم در آن گردنه چپ شود چیزی از آن نمیماند.
درست، سربازی اجباری مشکل دارد، اصلا اصلش زیر سوال است، اما درمورد این حادثه باید جای دیگری دنبال مقصر بگردیم.
من فکر میکنم ایراد اصلی در فرهنگ رانندگی ما است. همیشه با دیدن ماشین سنگین هایی که در این گردنه ی پر شیب چگونه تخت گاز میروند چهار ستون بدنم میلرزید. و آخر هم این اتفاق افتاد که اولین نبود آخرین هم نیست.
البته این فرهنگ رانندگی ریشه در شخصیت شکل گرفته ی ما دارد. همین ادعا ها که نترس حواسم هست ها، همین دست فرمان من خوب است ها. همین چک نکردن معایب فنی اتوبوس از روی بی مبالاتی و بی مسئولیتی ها.
نمیدانم چقدر با رانندگان اتوبوس برخورد داشته اید، اما آنچه من دیده ام اکثرشان یک مشت بچه ی لجبازِ نابالغ با ظاهری مردانه اند حتی اگر ۵۰ سالشان باشد. حذف سربازی چاره نیست. خرید فلان اتوبوس چاره نیست.... چاره، آگاهی دادن به مردم است. چاره حتی تلاش برای آگاه شدن، توسط خود مردم است...
پی نوشت: حادثه ی معروف دیگرِ این روزها شهادت مظلومانه ی محیط بانان فداکاری بود که انگار هیچ نصیبی از حق و حقوق قانونی ندارند. اگر کسی از شما از قوانین موفق محیط بانی در کشور های دیگر خبر دارد یا میتواند مطلع شود ممنون میشوم اینجا مطرح کند :)
رانندگی که از همه چیز بدتر هست و هر روز کلی کشته میده