یک بار که بعد از چند روز قهر بالاخره نصفه و نیمه داشتی آشتی میکردی، اوایل چت حس و حال خاصی داشتم. انگار که تازه با هم آشنا شده باشیم. کلمات را با دقت انتخاب میکردم. مواظب بودم حد صمیمیتم را نگه دارم. انگار که تازه بخواهی مرا بشناسی و از رفتارم قضاوت کنی با من بمانی یا نه. انگار که تازه بخواهم دلت را ببرم! استرس داشتم و میترسیدم حرفی بزنم به تو بر بخورد. اما حس خوبی بود.
بعد از آن تصمیم گرفتم فرق صمیمی شدن با تکراری شدن را درک کنم. بعد از آن هر روز من پسر ۱۷ ساله ای میشدم که برای دل بردن از دلبرش خودش را به آب و آتش میزند.
میگویند عشق اول شیرین ترین عشق است. بعد از آن تو هر روز عشق اول من میشدی!
#عاشقانههایمجازی ۵
پینوشت ۱: توبهی گرگ مرگ است! باز هم از این یادداشت ها گذاشتم!
پی نوشت ۲: شاید آن پسر ۱۷ ساله این باشد(!):
- ۷ نظر
- ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۱:۴۵