امشب توی تاکسی، وقتی نفر آخر قبل از من پیاده شد دیدم بعد از پیاده شدن با راننده صحبت میکند. کنجکاو شدم و هندزفری را درآوردم. صحبتشان تقریبا تمام بود و موضوعش را نفهمیدم اما تُن صدای راننده که پسر جوانی شاید هم سن خودم بود توجهم را جلب کرد! راننده ادامه ی مسیر را میراند اما من هرچه سعی کردم جلوخودم را بگیرم و به راننده ای که از حرفهایش با مسافر قبلی فهمیدم در بیمارستان کار میکند و در شیفت شب (ساعت ۱۰ و نیم) با پراید خستهاش مسافر کشی میکند و صدای زیبایی هم دارد که در حرف زدن عادی هم توجه را جلب میکند بی اعتنا باشم نشد. آخر با صدایی مردد گفتم «آقا شما چقد صدات قشنگه!»
راستش جامعه ای داریم که اگر نفر سومی توی ماشین بود حتما بر میگشت سمت من و با تعجب یا تردید مرا نگاه میکرد واگر بر و رویی داشتم لابد توی دلش تهمتی هم میزد :))
بگذریم. کمی جا خورد وتشکر کرد. گفتم به درد دوبله میخوری. گفت «از دوبله خوشم نمیاد ولی خوانندگی میکنم و دو تا آهنگ هم آماده انتشار دارم و منتظر مجوزم»! که خب من هم جا خوردم از این حسن تصادف!
اسمش را پرسیدم، که نگفت. فقط کمی سر درد دل را باز کرد که هزینههای این کار بالا است و به خاطر علاقه اش تحمل میکند. و گفت چون موضوع دو آهنگش حضرت علی اصغر و حضرت عباس است. و گفت چون پارتی ندارد مجبور است به خاطر مجوز با این آهنگها شروع کند. و چیزهای دیگری هم شاید میگفت اگر مسیر به انتها نمیرسید.
پینوشت: حرفهایش نقل قول بود نه تایید.
- ۰ نظر
- ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰