دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «با من بیا» ثبت شده است

در شرایط خاص آدم گاهی چه کارها که نمی کند. پریشب رفتم گمرک یک دوچرخه ی دست دوم خریدم و با دردسرهای فراوان آوردمش اینجا. بعد یادم آمد همه ی دوچرخه هایی که من توی عمرم سوار شدم دست دوم بوده اند! بعد یادم آمد تمام مدت دوچرخه سواریِ من مادرم اسفند روی آتش بود! خیلی میترسید. (به خواهرم گفتم اگر مادر زنگ زد بو نبَرَد که من یاد بچگی ام کرده ام و دوچرخه خریده ام!) بعد یادم آمد هیچ وقت یاد نگرفتم با دوچرخه ۱۰متر تک چرخ بروم و توجه دختران محل را جلب کنم! دلم میخواست ها! اما نمی توانستم!

برای منی‌که ۱۰ سال است پایم به رکاب نخورده، ۴۵دقیقه رکاب زدن و برگشتن از سر کار به خانه، آن هم پس از روزی ۱۰ ساعت کار کردن به قدر کافی سنگین است تا شب راحت تر و با فکر و خیال کمتری بخوابم.

هرکسی به چیزی پناه می برد از شر بی خوابی های شبانه. فکر میکنم این تجویز خوبی بود برای من!


با من بیا



  • مصطفا موسوی
باز آ که فراق جانگداز آمده است
اندیشه ی مردنم فراز آمده است
باز آ‌که ز ناچشیده داروی وصال
دردی که نرفته بود باز آمده است*

*عرفی شیرازی


پی نوشت: درس ادبیات را دوست داشتم ولی با یک بخش آن چندان موافق نبودم و آن هم ترجمه ی ابیات، به زبان ساده بود. زبان ساده اگر عرضه داشت که آن حرف را به دست شعر نمی‌سپردند!
مثل بیت دوم این شعر زیبا که نمیشود ترجمه اش کرد و پشیمان نشد.
  • مصطفا موسوی

امروز با دو نفر از دوستانم به دیدن فیلم "نهنگ عنبر" رفتیم. فیلم بامزه ای بود و دیدنش در سینما خیلی کیف می دهد! ( بعضی فیلم‌ها اینطوری اند!)

اهل گذاشتن تکه ای از کتاب یا دیالوگی از فیلم و ... نبوده ام تا به حال اما از این به بعد خیلی کم، جوری که بر عکس خیلی از بلاگر‌ها حوصله ی مخاطب را سر نبرم گاهی این کار را می‌کنم. آخر مخاطب که شخصیت ها و سبقه ی آنها در کتاب و اخلاقشان و ... را نمیشناسد تا به اندازه ی خواننده ی کتاب از آن دیالوگ لذت ببرد!

این هم یک مکالمه ی کوتاه در فیلم که خیلی خوش نشست:


(بعد از عبور از مهلکه ی گیر دادن ایست بازرسی)

رضا عطاران: ولی حال کردم اونجا گفتی نامزدیم!

مهناز افشار: خب اگه اینجوری نمی گفتم که می گرفتن بازداشتمون می کردن!

رضا عطاران: نه دیگه! دست به مهره حرکته!

  • مصطفا موسوی