دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

پیتزای سفید یا نقاش پلید

سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ب.ظ

می‌دانید امشب چه شد؟ آخ آخ نگویم برایتان!

من یک کاپشن دارم و سه تا شلوار. شلوار ها، یکی پارچه ای مشکی بود که بور شده بود. بردمش توی شرکت و روزهایی که لازم است در بخش مونتاژ باشیم- یعنی هر روز! - آن را می‌پوشم. یکی جین بود که خب چون کمی زیادی مدل دار است سر کار رویم نمی‌شود بپوشمش. و آنقدر نپوشیدم که الان بیرون هم به زور رویم می‌شود بپوشمش! و آخری کتان طوسی رنگ. بار دو تای دیگر افتاده روی دوش این یکی. بیچاره آنقدر شستم و دوختمش که هر روز صبح موقع پوشیدن رویم را بر می‌گردانم چشم در چشم نشویم!

چند روز است می‌خواهم برم شلوار بخرم اما امروز و فردا می‌کنم. تا این که امشب...

بعد از چند روز کاری سنگین تصمیم گرفته بودم خودم را به صرف پیتزا مهمان کنم! پیتزا را که گرفتم، با خودم گفتم هوا خوب است و پارکِ کوچکِ - بخوانید فضای سبزِ - کنار بلوکمان برای برگزاری مهمانی مناسب! اول روی یک تاب دو طرفه نشستم که خب، یک‌وری شد! با خودم گفتم اَه پسر حواست کجاست؟ تو دیگر بچه نیستی! به ناچار سراغ اولین نیمکت که اتفاقا نیمکت زیبا و نویی بود رفتم. نشستم. کیفم را گذاشتم بغل دستم. میخواستم پیتزا را بگذارم؛ کیفم را کمی هل دادم. ولی دیدم چسبیده و سخت جا به جا می شود. دست زدم به نیمکت. چسبناک بود! بله درست حدس زدید!

یکی به من بگوید آخر چرا نباید یک اخطاری، حرفی، مانعی، علامتی، چیزی بگذارند که آن بی صاحب مانده را رنگ کرده اند؟ هان؟ حالا من چه کار کنم با این خط  سفیدِ سه تاییِ آدیداس مانندی که رنگِ کف نیمکت، روی شلوارم جا گذاشته؟
اوه وای فای! کیفم... کاپشنم...
حالا فردا چطور بعد از سه ماه سرسنگینی در شرکت، در حالی که بعضی همکاران آقا سید آقا سید گویان مرید ما گشته اند با آن یکی شلوار جینم که خیر سرش سنگشور شده و از سه چهار جایش یکی سه وجب پاره است اول صبحی جلوی همکارانم رژه‌ی انفرادی بروم؟!
راستی، اصلا من با چه دل و دماغی این پیتزای هنوز سرد نشده را نوش جان کنم؟!

نظرات (۶)

  • نیمه سیب سقراطی
  • وااااااااای :)))
    اصن چرا پیتزا رو از همون جایی که خریدین نوش جان نکردین ؟!

    + دم عیدی مجبورین برین خرید شلوار ؛)
  • محسن رجب پور
  • مصطفی مردم از خنده.
    از قلمت اندازه سوزشو میشه کامل دید!
    واقعا شرایط سختیه.
    راستی مواظب باش سوز نیاد تو! :)
    فکر کنم آه شلوار طوسی گرفتت:)
    وای چقدر خندیدم ........
    خوبه یکم تنوع داشته باشی و همکارها هم شما متفاوت ببینن:)
  • عطیه میرزاامیری
  • پیتزاتو بخور(با لحن نقی بخون ک میگفت دوغتو بنوش)
    آقا سید اگه به حرف کودک درونتون گوش داده بودین و روی همون تاب یه وری نشسته بودین به نفعتون بود:)
    خب الان دیگه اتفاقیه که افتاده، اگه نمیتونین تا قبل از رفتن به محل کارتون شلوار بخرین یا باید از یکی شلوار قرض بگیرید :دی یا اینکه با همین برین و بروی خودتون نیارین... یا اینکه سید ِ قلابی بشین :دی
    زمان دانشجویی به اونایی که سید بودن و تیپشون تیشان فیشان میگفتن سید قلابی :دی
    در هر صورت الان راهی ندارین پیتزاتونو بخورین.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">