دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

آتش سوزی مدارس ایران

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۰۰ ب.ظ

من خیلی دوست دارم وقتی یک سیاستمدار اختلاس گر و رانت خوار را، وقتی خبر سوختن دانش آموزان ابتدایی در آتش را می‌شنود، نجوای درونش را بشنوم. که از بین «ای بابا باز دردسر جدید» گفتن‌ها و «چه موضعی بگیرم که جایگاهم متزلزل نشود» گفتن ها و «تقصیر را گردن چه کسی بیاندازم‌» گفتن‌هایش، لحظه‌ای هم از ذهنش این جمله می‌گذرد که «پولی که از فلان بودجه برداشتم و با آن لکسوز خریدم می‌توانست نهصد مدرسه را گازسوز کند»؟

چهاردهم و پانزدهم آذر سالگرد دو حادثه دلخراش آتش سوزی در دو مدرسه ابتدایی دخترانه است که بازتاب گسترده‌ای در فضای کشور داشت. اما فقط بازتاب گسترده! حوادثی که نه اولین بودند و نه آخرین! نکات عجیب در مورد این حوادث زیاد اند. مثلا این که روستای شین آباد گاز کشی شده‌است اما در مدرسه بخاری‌ها نفتی بوده‌اند! یا در درودزن چندبار دانش‌آموزان کلاس‌های دیگر به مدیر خبر آتشسوزی را می‌دهند اما او جدی نمی‌گیرد و به مکالمه‌ی تلفنی‌اش ادامه می‌دهد. یا این که اطلاعات بسیار کمی از آتشسوزی #مدرسه_اسوه_حسنه زاهداندر دسترس است! مردم سیستان حتی در داشتن همدردی هموطنانشان هم محروم اند! 

حوادث ناشی از ظلم و حماقت در این کشور زیاد است. اما زنده زنده سوختن این دخترک های بی پناه هرگز برایم عادی نمی‌شود. بعد از حادثه‌ی شین آباد در سال 91 قصیده‌ای سرودم که با کمی اصلاحات در ادامه تقدیم می‌کنم. به امید روزی که مردم و کودکانمان، «دلسوز» داشته باشند.


من دیده ام یک روز یک جا مادری که

جانش فدا میشد برای دختری که

تنها امید روزهای سختی اش بود

من دیده ام مرگ امید آخری که... 

می سوخت کودک در میان آتشی که... 

مثل تمام برگ های دفتری که... 

فریاد کودک را کسی نشنید آنجا

فریاد کودک لحظه ی زجرآوری که...

در گوشتان این قصه قدری آشنا نیست؟

نشنیده ایدش چند جای دیگری که...؟

کودک بسوزاند چراغ نفتی و باز...

اینگونه باید باشد اینجا؟ کشوری که...

بی غیرتان گویی زیادی تکیه کردند

بر تکیه کردن هایشان بر این اریکه

دق کرد هرکس که شنید این ماجرا را

جز آن که باید، ظالم بی باوری که

از یاد برده روز حسرت را که باید

بنشیند آنجا روبروی داوری که...*

در گور می کردند زنده دختران را

ما زنده سوزاندیم تا خاکستری که...

«سیران» همان فردای «نرگس» بود، لیکن

گفتیم و نشنیدند دلهای کری که...

از آه دامن گیرشان هیهات! هیهات! 

این جوجه گنجشکان بی بال و پری که.. 

ای کاش برخیزیم از این خواب تباهی

دیگر نباشد قصه ی ویران گری که:

من یک پدر را دیده ام قامت خمیده

من دیده ام یک روز یک جا مادری که...


*گوییا باور نمی‌دارند روز داوری/کاین همه قلب و دغل در کار داورد می‌کنند ( حافظ)


پی نوشت: کاش اسامی این مدارس را جستجو می‌کردید و قدری درباره‌شان می‌خواندید... 

نظرات (۷)

:((((((

پاسخ:
... 
  • پرینازم ...
  • 6 خط اول چقدر قابل تامل بود واقعا هم همشون همیشه همینطورنا

    پاسخ:
    نمیدونم چه گناهی کردیم که اینا به ما مسلط شدن

    بعد از غلط اول، غلط کردن راحت میشه؛ اینا هم دیگه واسه‌شون عادی شده که خون مردم رو‌ تو شیشه کنن سوارش بشن. غم‌انگیز نیست دیگه براشون!

    پاسخ:
    دقیقا! 
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • عجب صبری خدا دارد..

    نمی‌فهمم تا کی باید اینجوری باشه؟! اصلا ما چیکار می‌تونیم بکنیم؟!

    پاسخ:
    نمیدونم واقعا! 
  • سورمه بانو
  • با سیستان بلوچستان جوری رفتار می کنند انگار جز ایران نیست. بعد اگر کسی آنجا طرفدار وهابی ها بشود برای همه عجیب است.

    پاسخ:
    جالبه توی اتفاقات اخیر سیستان مرکز نبود انا اینترنتش بیشتر از همه قطع موند

    چقدر دردناک و غم‌انگیز... با رها کردن  هر بیت خوب روح و روانمونو نواختید آقای موسوی! 

    + بعد از خوندنش یاداین شعر افتادم.

     

    پاسخ:
    لطف دارید
    شعر خوبی بود:) بنده هم قبلا اشعاری که جمله در قافیه بریده و نا تمام می مونه شنیده بودم
  • سورمه بانو
  • یه ماجرایی هست به هر حال. بعدا معلوم می شه

    پاسخ:
    آره بعدا! 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">