دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

رها

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۱۲ ب.ظ

شاید برسد روزی که آنقدر آزاد باشیم، که بی قید و بند های مدنی، بدون ملاحظه های دست و پا گیر اجتماعی، بدون اینکه فکر کنیم چگونه اتفاق می افتد، بدون این که فکر کنیم بعدش چه میشود و بدون اینکه اصلا فکر کنیم، به آغوش هم پناه ببریم. با هم بمانیم و خستگیِ تلاش های بیهوده ی این سالها را در کنیم. روزی که آزاد باشیم. از همه ی قید و بندها، حتی قیدِ این جسم دست و پاگیر. شاید چنین روزی برسد... باید چنین روزی برسد...

#

نظرات (۲)

  • چشم به راهم ...
  • شاید ...
    پاسخ:
    باید...
    با خوندن این پست یاد این شعر افتادم:
    من و تو; این دو جدا مانده ی یکی با هم
    من و تو; فاجعه ی قرن تازه ایم ای یار
    عادل سالم
    پاسخ:
    قرن پر فاجعه ایه...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">