دلستون

نگفتنی های از دهان در رفته ی مصطفا
دلستون

نخلستون خونه ی نخلا ؛
دلستون آرامگاه منه.
________________

Home

صفحه اینستاگرام

کانال تلگرام

About

آدرس کوتاه شده برای لینک دادن در بلاگفا :

http://goo.gl/Rql0Wp

.

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنج:

+ من خودم دعا می‌کنم. اما توی خانه و به شیوه ی خودم. تنها راه دعا که حتما مسجد رفتن و مفاتیح خوندن و...  نیست که.

- آره خب. توی خونه ورزش هم میشه کرد. هرکسی به شیوه ی خودش. حتما نباید وسایل ورزشی و باشگاه و ورزشگاه  باشه که!


پی نوشت: به قول یکی، برای داشتن هر حال خوب سه چیز خیلی مؤثر است. زمان، مکان، یاران.

  • مصطفا موسوی

من آدمی هستم که به راحتی گذشت می‌کنم. به طوری که بعضی اطرافیان تذکر می‌دهند که خودت را کمی سفت تر بگیر! اما در بعضی موارد تعصب های خاص خودم را دارم! مثلا یکی از این تعصبات سر کرایه تاکسی است! خودم هم میدانم کار چیپی است اما دست خودم نیست!

اما چیزی که میخواهم برایتان تعریف کنم برای خودم هم خنده دار است!

در مسیری که من بین خوابگاه و محل کارم می‌روم بیشتر از تاکسی، مسافرکش ها کار می‌کنند و خب خودتان که‌می‌دانید، خیلی هایشان سعی میکنند بیشتر از حقشان پول بگیرند. و من هم معمولا زیر بار نمی‌روم.

چند وقت پیش یکیشان وقتی رسیدیم سر خیابان شرکت، پول را که گرفت و من گفتم «زیاد برداشتی» شروع کرد به حرکت. گفتم «آقا وایسا دارم حرف میزنم.» گازش را گرفت! شاید باورتان نشود ولی من با همین هیکلم  پریدم و چسبیدم به درب ماشین و پاهایم را بالا گرفتم و و مسافت قابل توجهی را مثل این فیلم های اکشن آویزان ماشینِ در حال حرکت طی کردم در حالی که سعی می‌کردم پاهایم با زمین نکشد فریاد میزدم «وایسا بینمممم. وایسا بینممم کجاااا؟»  :)) طرف اولش گرخیده بود و‌ناخودآگاه (شاید هم تحت تأثیر فیلم ها) بیخودی گاز میداد! اما بعد ایستاد و فریاد زد «خوتو نکشی واسه هزار تومننن!» گفتم «حرف نباشه پول منو بده!» برگشت که اصل پولم را بدهد. گفتم « کرایه تو بردار بقیه پولمو بده. من نه حقتو میخورم نه میذارم‌حقمو بخوری!» :)) یعنی بعد از این جمله ی حکیمانه توی آن وضعیت جا داشت یک نخ سیگار برگ روشن کنم و بگذارم گوشه ی لبم! بعد پول را که  پول خرد هم بود داد شاباش کردم روی سقف ماشینش ! همینقدر بی ادبانه و چاله میدانی!

خلاصه بعد از اینکه داد مظلوم را از ظالم ستاندم لباس هایم را تکان دادم و سعی کردم جمله ی «ملت رد دادن» یا قریب به همین مضامین را که کسی از پشت سر میگفت نشنیده بگیرم. شانس آوردم همکاران و مخصوصا کارگرهای شرکت آنجا‌نبودند وگرنه دیگر برایم تره هم خورد نمی‌کردند! همین کاری که شما خوانندگان‌محترم زین پس حق دارید انجام دهید!


پی نوشت: فقط راننده تاکسی های بیچاره دیوارشان کوتاه است وگرنه ماست سوپرمارکت هفته ای ۵۰۰ تومان هم گران شود هیچ مشکلی نداریم!

  • مصطفا موسوی

زن ها،

یا یکی را عاشق خودشان می‌کنند که دوستش ندارند.  و از بی محلی کردن به او‌ لذت می‌برند.

یا عاشق یکی می‌شوند و به او نمی‌گویند، اما از این راز لغزنده که قلبشان را قلقلک می‌دهد لذت می‌برند.

یا عاشق یکی می‌شوند که دوستشان ندارد، و از تلاش برای به دست آوردنش، هرچند بیهوده، لذت می‌برند.

یا عاشق یکی می‌شوند که عاشقشان است، و از بودن با او لذت می برند.

یا نه عاشق می‌شوند و نه کسی عاشقشان می‌شود. این دسته از زنها می‌روند و «فمنیست» می‌شوند!

  • مصطفا موسوی